سلام برادر. خسته نباشی. شنیدم روز شلوغی در سالروز انتخابات نداشتی، و حاجی آقا همون شبونه میخواست تو و سایر برادران را برگردونه به ولایتاتون، که اعتراض کردید و شب تو تهران نگهتون داشت
میدونم که با این اوضاع کشاورزی که دولت درست کرده تولید کشاورزی دیگه نمیصرفه، و مجبور هستی که برای کار به تهران بری و سعی کنی یه لقمه برای زن و بچهها تهیه کنی. یادت میاد حاجی آقا صبح زود که وارد شدی توجیه میکرد، که این یک عده وطن پرست طرفدار آمریکا هستن که میخوان انقلاب و اسلام را نابود کنن. البته حتما حاجی آقا درست میگن و نمیشه روی حرف اون حرف زد. ولی من نفهمیدم چرا هنوز بعد از ۳۱ سال از انقلاب حرف میزنن. نفت ما هم که از طریق کشورهای دیگه به آمریکا میره و اسلحه اونا از طریق کشورهای دیگه به ایران میاد. پس اگه یکی طرفدار آمریکاست مگه چه کار میکنه که خود دولت نمیکنه. از اینا گذشته، من فکر میکردم اسلام برای ماست، نه اینکه ما همیشه مواظب اسلام باشیم. البته من از نادانی این حرفا را میزنم و گر نه حاجی آقا هر چی باشه بهتر میدونن. شنیدم که بسیجیهای شهرستانی را توی یه خونه جا میدن، ولی لبنانیها را به هتل میبرن. خوب دیگه این هم به خاطر مهمون نوازی ما ایرونیا است دیگه. حتما خیلی خسته شدی که در یه روز مجبور بودی مراقب این همه آدم باشی. راستی موقعی که جوونا را با باتون میزدی به چی فکر میکردی؟ به شکم بچههات فکر میکردی، یا به اسلام و بهشت، یا ترس از حاجی آقا که گفته بود اگه قاطی مردم بشید پوستتون را میکنم. نمیدونم به چی فکر میکردی، ولی من اگه جای تو بودم حتما فکر میکردم که اگه یکی بچه منو اینجوری میزد و کاری از دستم بر نمیاومد، چه احساسی داشتم. وقتی که دست یکی را روی آسفالت میکشیدی و به لباس شخصیها کمک میکردی که اون را تو ماشین بندازن و ببرن، آیا شکنجه و تجاوز آینده را تو صورت اون جوون میدیدی؟ وقتی این همه جمعیت داشت تو خیابون راه میرفت، هیچ فکر میکردی که چطوری این همه آدم میتونن جاسوس آمریکا باشن؟ راستی با پولی که اون روز بهت دادن چکار کردی؟ وقتی که به لباسی که با این پولا برای بچههات خریدی نگاه میکنی، یاد لباس دخترا و پسرایی که میکشیدی و با باتون به اونا میزدی نمیفتی؟ وقتی داری غذا میخوری، تو هر لقمه یاد بدنهایی که با باتون کبود کردی نمیفتی؟ ناهار شامی که اون روز بهتون دادن را چطوری خوردی، دستت را شستی که خونا پاک بشه؟ با همکارات موقع ناهار چی میگفتی؟ اینکه چند نفر را زدید، چند نفر را تو ماشین لباس شخصیها انداختید، به چند نفر فحش ناموسی دادید، یا چیزهایی شبیه این خوش و بشتون بود؟ تو که انقلاب را یادت نمیاد، ولی من یادمه که بعد از اینکه انقلاب به ثمر رسید هر کسی را که به دلیلی با سلطنت در ارتباط بود به روز سیاه کشوندن. همینها که سر کار هستن حتا به کلفت پیر شاه هم رحم نکردن. بعضی آدما یک گوشه یی نشستن و نگاه میکنن که تو چه رابطهای با اینا داری، ولی هیچی نمیگن. فقط تو خاطرشون برای یه روزی نگاه میدارن. ولی با همه اینا، من فکر نمیکنم تو بتونی این کارا را بکنی مگر اینکه دلت پر باشه. دلت پر باشه از اینکه کار نیست و هر شب خجالت زده میری خونه. دلت پره از اینکه میبینی یه عده که هیچی نداشتن با چابلوسی و مذهبی بازی وضعشون از تو خیلی بهتره. دلت پره از اینکه میدونی چه تجاوزاتی ریش دارها میکنن و تو باید ساکت بمونی. دلت پره از اینکه باید ریش بذاری و نماز بخونی و به همه دروغ بگی تا کارت پیش بره. دلت پره از اینکه دور و برت را نگاه میکنی میبینی هر چی قالتاق و حقه بازه کارش گرفته ولی آدمهای صاف و ساده هشتشون گرو نهشونه. از اینکه اینهارا میدونی و کاری نمیتونی بکنی دلت پره. ولی اون جوونایی هم که بیرون اومدن برای همین بیرون اومدن و دلشون از همینا پره. فرقشون با تو اینه که اونا کسی را کتک نمیزنن. میبخشی اینقدر فضولی کردم. فکر کنم دل منم پر بود! زنده باشی
No comments:
Post a Comment