سالهاست که ما به دنبال پاسخی برای این پرسش هستیم که چگونه میتوانیم از دست استبداد رهائی پیدا کنیم. گروهی باور دارند که ما حافظهٔ تاریخی نداشته و از آنچه در طی قرون و اعصار بر سرمان رفته است آگاهی نداریم، و تلاشی هم برای خود آگاهی نمیکنیم. عدهٔ دیگری فرهنگ میهمان پرستی ما را سرزنش میکنند که در نتیجهٔ آن به راحتی تحت انقیاد دیکتاتورها قرار میگیریم. بعضی مذهب را دلیل عقب ماندگی و جهل ما میدانند. پارهای موقعیت جغرافیائی و سیستم ژئو فیزیکی یا زمین و آب و هوا را مقصر میدانند. گروهی دیگر تسلط امپریالیست های شرقی و غربی بر کشور ما را دلیل میاورند. بعضی اختلاط نژادی ما را با نژاد های پست تر عنوان میکنند. جامعه ما مانند سایر جوامع دیگر، ترکیبی است از گروه های مختلف که ایدئولگ ها این مظاهر را مورد بحث قرار میدهند، نفع پرستان منافع شخصی خود را در نظر میگیرند، لمپن ها عوامل دیکتاتورها هستند، و بیسوادان به راحتی تحت تاثیر ایدئولوژی های مختلف قرار میگیرند. ولی همیشه تعداد انگشت شماری هستند که جان خود را برای حصول به یک دمکراسی بر اساس یک ایدهٔ شخصی به مخاطره میاندازند. اینها معمولا اشخاص فرهیخته ای هستند که در موقیت های خطیر تاریخی تعدادشان به حدی میرسد که میتوانند یک جنبش را بر علیه مرتجعین هدایت کنند. برای بررسی بهتر باید تک تک این نظریات را شناخت. توجه به این نکته لازم است که هر شخصی منحصر به فرد است و گنجاندن افراد در گروه های مختلف هدف این بحث نیست، و دسته بندی کردن برای تسهیل در تجزیه و تحلیل است.
اختلاط نژادی: در سال های اخیر، بخصوص در یکسالهٔ اخیر، مطالب پرسش بر انگیزی در بارهٔ نژاد ما ایرانیان میشنویم، میخوانیم، و یا اشخاص در صحبت های متداول این مطالب را بیان میکنند. بر کشیدن فرهنگ چند هزار ساله آریائی و فرو کشیدن فرهنگ تازی گفتار نوی نیست، ولی به طرز شگفت انگیزی افزایش یافته است که به منظور نفی نظام سیاسی حاکم است. روزی نیست که از طریق ایمیل جوک نژادی یا زبانی رد و بدل نشود. البته برگشتن به سنت های ایرانی قبل از حمله تازیان اشکالی ایجاد نمیکند و شاید روحیه ملی را بیدار کند. ولی عنوان آن به گونه ای که برتری نژادی را به دنبال میکشد دردی را دوا نخواهد کرد. این نوع نگرش همیشه و هر زمان که قوم و ملیتی کشور ما را تحت تاخت و تاز خود قرار دادند به صورتی رشد کرده است. بالا بردن فرهنگ اجتماعی ما میتواند بدون پائین کشیدن فرهنگ دیگران هم صورت بگیرد. ولی این زخم همیشه در درونِ ما وجود داشته است، و بجای طرد عوامل اجتماعی آن، کلیت آن قوم را مورد حمله قرار میدهیم
افرادی چون صادق هدایت با نگاه نافذی که داشتند به این عوامل توجه کردهاند و عواقب فرهنگی آنرا کنکاش نموده اند، ولی نفرت خود را از این اقوام نیز بی پرده بیان کرده اند. به عنوان مثال، هدایت در کتاب توپ مرواری از دهان حاکم آندلس میگوید: “راستش این عرب های سوسمار خور بد دک و پوز بو گندو دیگر شورش را در آوردند. تا حالا هر غلطی میکردند، دندان روی جیگر میگذاشتم. ... هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند، آثار هنری ما را از میان بردند، و هنوز هم دست بردار نیستند... زنده ها باید برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش بطمع خلافت ترکیده، تمام عمر بسرشان لجن بمالند و گریه و زاری بکنند!” نمونه دیگر فردوسی است که در شاهکار همیشه ماندنی فراز و نشیب تاریخ باستانی ایران، شاهنامه، با حزم لازم، که سرش را خونخواران غزنوی بالای دار نبرند، ولی در عین حال با شجاعت در بخش های پایانی شاهنامه میگوید
فریدون آدمیت کتابی دارد تحت عنوان “اندیشه های میرزا فتحعلی آخوند زاده”. در بخشی که آنرا “اندیشه سیاسی” عنوان داده است، آدمیت مینویسد: “در تفکر ملی میرزا فتحعلی عشق به ایران باستانی و بیزاری از تازی عنصری سخت قوی است. این حالت و وجه بنظر کلی اختصاص به او و برخی دیگر از نویسندگان ناسیونالیست ایران ندارد. سیر ناسیونالیسم در مغرب و مشرق نشان میدهد که همهٔ جامعه هائی که گذشتهٔ درخشان یا حتّی سابقهٔ مدنیتی داشتند، به بزرگداشت آن زیاد توجه یافتند. و از سوی دیگر از هر چه بیگانه بود بیزاری جستند خاصه اگر آن را عامل تنزل ملی خویش دانسته باشند. شیفتگی به گذشتهٔ تاریخی و نفرت از اجنبی پدیدهٔ اجتماعی پُر پیچ و تابی است که در شناخت آن باید همهٔ عوامل تاریخی و سیاسی و روانی را در نظر گرفت و گر نه از درک و تحلیل آن فرو میمانیم. توجه به تاریخ کهن از جهتی نشانهٔ هوشیاری تاریخی است. از جهات دیگر عامل تحکیم مبانی ملیت است. به علاوه همهٔ ملل مشرق زمین که از دست مغرب شکست خوردند و به غرور و شخصیت آنان ضربه های مهلک وارد گشت- عشق به گذشتهٔ افتخار آمیز، داروی مسکن درد درماندگی حال آنان بود. دیگر اینکه چون به تعلیل تنزل تاریخی خود پرداختند- استیلا و ایلغار اقوام اجنبی را علت یا یکی از علل آن یافتند. غرض اینکه در تحلیل فکر ضد اجنبی به عنوان پدیدهٔ فرهنگی و اجتماعی- باید به همهٔ آن عوامل که خیلی به اجمال اشاره رفت، توجه نماییم و حد تاثیر هر عاملی را به درستی بسنجیم. و گر نه اینکه برخی کسان چون صرفا شیوهٔ فکری میرزا فتحعلی و یا میرزا آقا خان کرمانی را نمی پسندند، از آنان بدشان میاید- نشانهٔ فقر فکری خودشان است.” به این ترتیب شاید لازم باشد که نگرشی دوباره به رفتار ضد عربی و ضد ترکی متداول در مرکز کشور بیندازیم و آن را ناشی از ناسیونالیسم ایرانی بدانیم که خط انحرافی طی میکند
در جای دیگر در همین کتاب آدمیت از میرزا فتحعلی انتقاد میکند که لبه تیز حمله اش بیشتر متوجه تازیان بوده است یا ترکان، که به نظر نویسنده فساد و تباهی بیشتری در کشور ما کردند. اخیرا زمزمه جدایی دسته های کوچک از آذربایجان که خود را از نژاد ترک میدانند به گوش میرسد. از نظر تاریخی مردم آذربایجان، پیش از هجوم اقوام ترک، به زبان آذری که ریشه پارسی دارد، مکالمه میکردند. گرچه زبان فعلی اهالی آذربایجان ترکی است، ولی خلق آذربایجان هیچ گونه قرابت نژادی با اقوام مختلف ترک که از شمال شرقی ایران به دفعات کشور ما را با خاک یکسان کردند، ندارند. شاید مردم شمال و شمال شرقی گرگان، از جمله گنبد قابوس و آق قلا و شهرهای مرزی ترکمنستان خود را از اقوام ترک مورد اشاره بدانند. به هر صورت، بر کشیدن نژاد ایرانی اگر از نظر تاریخی و برای ارتقا احساسات ملی باشد، در موقعیت فعلی به دلیل تبهکاران حاکم بر سرنوشت سیاسی ایران شاید لازم باشد، تا آنجائی که به جای فرهنگ زدائی لبهٔ حمله روی اقوام و نژاد های دیگر نباشد
اختلاط نژادی: در سال های اخیر، بخصوص در یکسالهٔ اخیر، مطالب پرسش بر انگیزی در بارهٔ نژاد ما ایرانیان میشنویم، میخوانیم، و یا اشخاص در صحبت های متداول این مطالب را بیان میکنند. بر کشیدن فرهنگ چند هزار ساله آریائی و فرو کشیدن فرهنگ تازی گفتار نوی نیست، ولی به طرز شگفت انگیزی افزایش یافته است که به منظور نفی نظام سیاسی حاکم است. روزی نیست که از طریق ایمیل جوک نژادی یا زبانی رد و بدل نشود. البته برگشتن به سنت های ایرانی قبل از حمله تازیان اشکالی ایجاد نمیکند و شاید روحیه ملی را بیدار کند. ولی عنوان آن به گونه ای که برتری نژادی را به دنبال میکشد دردی را دوا نخواهد کرد. این نوع نگرش همیشه و هر زمان که قوم و ملیتی کشور ما را تحت تاخت و تاز خود قرار دادند به صورتی رشد کرده است. بالا بردن فرهنگ اجتماعی ما میتواند بدون پائین کشیدن فرهنگ دیگران هم صورت بگیرد. ولی این زخم همیشه در درونِ ما وجود داشته است، و بجای طرد عوامل اجتماعی آن، کلیت آن قوم را مورد حمله قرار میدهیم
افرادی چون صادق هدایت با نگاه نافذی که داشتند به این عوامل توجه کردهاند و عواقب فرهنگی آنرا کنکاش نموده اند، ولی نفرت خود را از این اقوام نیز بی پرده بیان کرده اند. به عنوان مثال، هدایت در کتاب توپ مرواری از دهان حاکم آندلس میگوید: “راستش این عرب های سوسمار خور بد دک و پوز بو گندو دیگر شورش را در آوردند. تا حالا هر غلطی میکردند، دندان روی جیگر میگذاشتم. ... هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند، آثار هنری ما را از میان بردند، و هنوز هم دست بردار نیستند... زنده ها باید برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش بطمع خلافت ترکیده، تمام عمر بسرشان لجن بمالند و گریه و زاری بکنند!” نمونه دیگر فردوسی است که در شاهکار همیشه ماندنی فراز و نشیب تاریخ باستانی ایران، شاهنامه، با حزم لازم، که سرش را خونخواران غزنوی بالای دار نبرند، ولی در عین حال با شجاعت در بخش های پایانی شاهنامه میگوید
ازین مار خوار اهرمن چهرگان زِ دانائی و شرم بی بهرگان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد همی داد خواهند گیتی به باد
ازین زاغ ساران بی آب و رنگ نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
چنان دید کز تازیان صد هزار هیونان مست و گسسته مهار
فریدون آدمیت کتابی دارد تحت عنوان “اندیشه های میرزا فتحعلی آخوند زاده”. در بخشی که آنرا “اندیشه سیاسی” عنوان داده است، آدمیت مینویسد: “در تفکر ملی میرزا فتحعلی عشق به ایران باستانی و بیزاری از تازی عنصری سخت قوی است. این حالت و وجه بنظر کلی اختصاص به او و برخی دیگر از نویسندگان ناسیونالیست ایران ندارد. سیر ناسیونالیسم در مغرب و مشرق نشان میدهد که همهٔ جامعه هائی که گذشتهٔ درخشان یا حتّی سابقهٔ مدنیتی داشتند، به بزرگداشت آن زیاد توجه یافتند. و از سوی دیگر از هر چه بیگانه بود بیزاری جستند خاصه اگر آن را عامل تنزل ملی خویش دانسته باشند. شیفتگی به گذشتهٔ تاریخی و نفرت از اجنبی پدیدهٔ اجتماعی پُر پیچ و تابی است که در شناخت آن باید همهٔ عوامل تاریخی و سیاسی و روانی را در نظر گرفت و گر نه از درک و تحلیل آن فرو میمانیم. توجه به تاریخ کهن از جهتی نشانهٔ هوشیاری تاریخی است. از جهات دیگر عامل تحکیم مبانی ملیت است. به علاوه همهٔ ملل مشرق زمین که از دست مغرب شکست خوردند و به غرور و شخصیت آنان ضربه های مهلک وارد گشت- عشق به گذشتهٔ افتخار آمیز، داروی مسکن درد درماندگی حال آنان بود. دیگر اینکه چون به تعلیل تنزل تاریخی خود پرداختند- استیلا و ایلغار اقوام اجنبی را علت یا یکی از علل آن یافتند. غرض اینکه در تحلیل فکر ضد اجنبی به عنوان پدیدهٔ فرهنگی و اجتماعی- باید به همهٔ آن عوامل که خیلی به اجمال اشاره رفت، توجه نماییم و حد تاثیر هر عاملی را به درستی بسنجیم. و گر نه اینکه برخی کسان چون صرفا شیوهٔ فکری میرزا فتحعلی و یا میرزا آقا خان کرمانی را نمی پسندند، از آنان بدشان میاید- نشانهٔ فقر فکری خودشان است.” به این ترتیب شاید لازم باشد که نگرشی دوباره به رفتار ضد عربی و ضد ترکی متداول در مرکز کشور بیندازیم و آن را ناشی از ناسیونالیسم ایرانی بدانیم که خط انحرافی طی میکند
در جای دیگر در همین کتاب آدمیت از میرزا فتحعلی انتقاد میکند که لبه تیز حمله اش بیشتر متوجه تازیان بوده است یا ترکان، که به نظر نویسنده فساد و تباهی بیشتری در کشور ما کردند. اخیرا زمزمه جدایی دسته های کوچک از آذربایجان که خود را از نژاد ترک میدانند به گوش میرسد. از نظر تاریخی مردم آذربایجان، پیش از هجوم اقوام ترک، به زبان آذری که ریشه پارسی دارد، مکالمه میکردند. گرچه زبان فعلی اهالی آذربایجان ترکی است، ولی خلق آذربایجان هیچ گونه قرابت نژادی با اقوام مختلف ترک که از شمال شرقی ایران به دفعات کشور ما را با خاک یکسان کردند، ندارند. شاید مردم شمال و شمال شرقی گرگان، از جمله گنبد قابوس و آق قلا و شهرهای مرزی ترکمنستان خود را از اقوام ترک مورد اشاره بدانند. به هر صورت، بر کشیدن نژاد ایرانی اگر از نظر تاریخی و برای ارتقا احساسات ملی باشد، در موقعیت فعلی به دلیل تبهکاران حاکم بر سرنوشت سیاسی ایران شاید لازم باشد، تا آنجائی که به جای فرهنگ زدائی لبهٔ حمله روی اقوام و نژاد های دیگر نباشد
No comments:
Post a Comment