اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Friday, April 29, 2011

انوشیروان دادگر

 این روزها سخن از ایرانِ باستان بسیار زیاد بگوش می‌رسد، و نوشته های فراوانی‌ در مورد دوره درخشان ایران قبل از اسلام در اینترنت و روزنامه ها منتشر میشوند. گفتار از پلیدی های اسلام و برتریهای ادیان ماقبل اسلام، جنایت های سرداران اسلام و مردم دوستی‌ پادشاهان دوران باستان، فراوان است. خون پراکنی‌های محمد و علی‌ و عمر و سایر بنیاد گذاران اسلام بر هیچ کسی‌ پوشیده نیست، چرا که کتب و روایات فراوان در این مقوله نوشته شده است. جنایات سرکردگان فعلی رژیم های اسلامی خود نمونه ناچیزیست از آنچه بر مردم ما طی قرون و اعصار رفته است. تاریخ طبری که از آن نقل قول خواهم کرد، پُر است از داستانهای وحشی گریهای نمایندگان صدر اسلام. تردیدی نیست که‌ نه تنها باید اسلام را که بلای جان مردم ما شده و علاوه بر آن حکومت هائی را که از آن زائیده شدند شناخت، ماهیت رهبران سیاسی قبل اسلام را هم باید با آگاهی‌ کامل دنبال کرد. در مورد عدل انوشیروان بسیار شنیده ایم. می‌گویند زنجیری داشت که مردم زمانی‌ که به دادگری او احتیاج داشتند آنرا لمس میکردند و زنگی که در انتهای آن به صدا در میامد انوشیروان را از وجود یک دادخواه آگاه میکرد. در تاریخ طبری مطلبی به عدل انوشیروان اختصاص داده شده که با مرورش میتوانیم بهتر به کنه آن پی ببریم. تاریخ طبری در اواخر قرن سوم هجری نوشته شده است.  این تاریخ که به زبان تازی است حدود یک قرن بعد توسط ابو علی‌ محمد بلعمی به فارسی بر گردانده شده است. قسمت مختصر شده ای از آنرا‌ که “ذکر عدل انوشیروان و خراج نهادن بر ولایتها” عنوان دارد با توضیحاتی بازگو می‌کنم:


چون نوشیروان بپادشاهی بنشست بگفت که آن مساحت که قباد وصیت کرده بود تمام کنند تا خراج نهند و ده یک بر خیزد و رعیت را منفعتی بود.” در ابتدی این نوشته، طبری از آغاز پادشاهی انوشیروان سخن میاورد که بر طبق وصیت قباد مالیات گیری را بر اساس اندازه گیری دقیق املاک دهقانان بنا گذاشت. “پس آن مساحت را تمام کردند، و جریده آن بپرداختند [ثبت کردند]، بعد سرزمینهای آبادان که در فارس بود و عراق بِرَسَن پیمودند، تا چند جفت آید و بهر جفتی، یعنی‌ تخمی درمی خراج نهادند و یک قفیز [واحد اندازه گیری] غله که از آنجا آید، و هر کجا درخت بارور بود، بر هر درختی چیزی نهاد و بر جهودان جزیه نهاد و بر مردم توانگر بیشتر و بر درویش کمتر، از شش تا هشت تا دوازده تا بیست و چهار درم تا چهل و هشت درم. شاید عدل انوشیروان در این بود که مالیات فقرا را بیشتر از مالیات توانگران کرد. بهر جهت، تمام زمینها را اندازه گیری و یادداشت کردند که به هر تخم گیاه یک درم مالیات و همچنین بر وزن محصولات به دست آماده مالیات دیگری تعلق گیرد. نکته ای که در این قسمت جالب است مالیات مخصوصی بود که او بر جهودان گذاشت، چرا که حکومت ساسانیان مانند جمهوری اسلامی فعلی مذهبیِ قشری بود و تاب تحمل ادیان دیگر را نداشت. “این همه را جریده کرد ده بده و جفت به جفت، و زمین و جزیه نام بنام، پس هر چه در پادشاهی عراق و پارس کسی‌ بود از مهتران هر گروهی از خداوندان صنعت و مهتران سپاه و دبیران و حکما و علما و موبدان، کس فرستاد و ایشانرا بخواند و هر کسی‌ بجای خویش بنشستند و آنرا که رسم ایستادن بود ایستاد، و نوشیروان بار خدای تعالی شکر و ثنا کرد و ملکان پیشین را بستود و خطبه اینست.” اندازه گیری و ثبت تمام املاک بسیار دقیق بوده، که پس از آن بزرگان هر حرفه ای را گرد میاورد و برای آنها سخن رانی می‌کند. البته از دعا کردن غافل نمیماند و سپس اجداد خود را تحسین می‌کند! گفت :ای مردمان همچنان که نعمت خدای تعالی بر ما بیش است از آنکه بر پدران ما بود و ما را ملک افزون داد باید که داد ما از داد ایشان افزون بود. و من نگاه کردم در کار خلق، چاره نیست ملک را تا او را بیت‌المال نبود، برای نیروی او را، و نگاهداشت رعیت را از دشمن، تا چون دشمنی از طرفی‌ پدید آید و آن مملکت از وی بخواهد ستدن و بر رعیت وی ستم خواهد کردن، از سپاه چاره نیست که مملکت به سپاه نگاه دارد و سپاه را از خواسته چاره نیست و آن خواسته از رعیت باید ستدن و آنوقت که به سپاه حاجت آید اگر از رعیت آنگاه بستانی در آن شتاب بر رعیت حمل مونث [بار سنگین] افتد، هر سالی‌ میباید ستدن و در بیت‌المال نهادن، تا آنوقت که حاجت آید.” نخست با گفتنِ اینکه اموال آنها از پدرانشان بیشتر شده است، همه را برای مالیات سنگین تر آماده می‌کند. سپس برای توجیه مالیات گرفتن، مردم را میترساند که اگر دشمن بیاید به مردم ظلم می‌کند و برای اینکه جلوی دشمن را بگیرد به ارتش احتیاج دارد، و البته ارتش خرج دارد! ممکن است کسی‌ بگوید که چرا اگر جنگی در گرفت آنگاه مالیات نمیگیری، پس او پاسخش را از قبل میدهد که یکمرتبه در زمان جنگ مالیات گرفتن بار سنگینی‌ بر مردم تحمل خواهد کرد، پس بهتر است که بطور دائم مالیات گرفت! “و نگاه کردم از هر چیزی که میستانند و به بیت‌المال آورند نه بر زور، و داد بود و پدران ما خواستند که این بداد باز برند و روزگار نیافتند و بپادشاهی راست کردن مشغول بودند، و خدای تعالی پادشاهی ما راست کرد و ما بدین داد رسیدیم.” سخنان مبالغه آمیز در مورد خود و پدران خود گفتن البته سیرت پادشاهان است! دقت باید کرد که او واژهٔ داد را مرتبا تکرار می‌کند تا این را به مردم القا کند که مالیات او با عدالت برابر است. “و همه زمینهای پادشاهی مساحت کردیم و بر هر جفتی زمین خراج نهادیم، از هر جفتی که کشتند یک درم و یک قفیز از آن غله زمین و از هر درختی و صنعتی معلوم و از هر سری از مخالفان ما که ایشانرا در مملکت خویش میداریم و چون خواسته ایشان نگاه میداریم چیزی معلوم، و جریده ها کردیم و شمار کردیم تا آگاه کنیم شما را، و بر شما آن واجب کنیم، و هر شهری را کارداری بر کنیم، مردی پارسا و امین بفرستیم و بگوییم تا عنایت کنند و خراج آن شهر بسه بهر کنند و بیکسال بستانند هر چهار ماه یکبار بیرون کنند تا بر خلق آسانتر بود. شما چگونه بینید؟ پادشاه به تفصیل توضیح میدهد که چگونه مالیات را وضع کرده و به چه طریق این مالیات را جمع خواهد کرد. در هر جمله ای منتی سر مردم می‌گذارد که مثلا اگر هر چهار ماه یکبار مامورانش برای دریافت مالیات به آنها مراجعه میکنند برای راحتی‌ خود مردم است! سپس از آن گروه میخواهد که در مورد سخنان او نظر دهند. تا اینجا عادلانه و حتی دمکرات بنظر میاید!
خلق خاموش شدند و کسی‌ جواب نداد، پس نوشیروان گفت: مرا جواب دهید که من خواهم که این برضای شما کنم تا داد کرده باشم.” به نظر می‌رسد که کسی‌ جرات هیچگونه اظهار نظری ندارد، چرا که خلاف سخن پادشاه گفتن چندان تفاوتی‌ با خودکشی‌ ندارد! انوشیروان که همه را ساکت میبیند مجددا از حضار میخواهد که جواب دهند، که نیت او رضای مردم است. “پس مردی از میان مردمان بر خاست نه از مهتران و کس او را نشناخت و گفت: ای ملک خراج چیزی جاودانه بود و باقی‌ ماند و مردم فانی شوند و چیزی باقی‌ بر فانی‌ نتوان نهادن، بر زمین آبادان خراج نهی فردا از پس آن زمانه، آن زمین ویران شود و آن خراج بماند و بر مردی خراج نهی و بمیرد و آن خراج بر زمینهای خراب و بر فرزندان وی بماند.” فردی که او را هیچکس نمیشناسد، به این معنا که عضو دستگاه دربار نبود و اگر بود میدانست که باید مانند بقیه خاموش بماند، مطلب جالبی‌ را عنوان می‌کند. او میگوید که مالیات همیشگی‌ است ولی‌ مردم از بین میروند و مالیات باید به افراد بستگی داشته باشد نه به زمین، و با گذشت افراد مالیات نیز باید خاتمه یابد. “نوشیروان گفت: ای ابله نادان ندانی که خود چه میگویی، هر سالی‌ آن زمینها پیمایند و هر چه ویران بود خراج بیفکنند و هر زمینی که از دست نرفته باشد خراج همان دهد که زمین آبادان دارد، و آن که از دست او رفته باشد ندهد.” انوشیروان که اینچنین از همه دعوت میکرد که نظر بدهند گویا منظورش انتقاد نبوده است! نخست به گوینده توهین می‌کند و او را نادان مینامد. پس از آن به او میگوید که ماموران مالیاتیش هر ساله زمینها را بازدید میکنند و فقط زمینی که محصول میدهد شامل مالیات میشود.
پس او را گفت: از کدام گروهی؟ گفت از دبیرانم. گفت: دبیران فضول باشند و فرمود دوات بر سر او زنید تا بمیرد. هم درین مجلس و هم در آن مجلس دبیران بسیار بودند، هر یکی‌ با دوات او را میزدند تا بمرد و همه گفتند: ای ملک ما از سخن او بیزاریم و تدبیر آن است که ملک گفت و داد کرد و ثواب دید، نوشیروان آن جریده ها بیرون آورد و جمله بر ایشان خواند، همه پسند کردند و پذیرفتند و بهر شهری کارداران بفرستاد تا خواسته گرد کردند و به بیت‌المال فرستادندی و آن رسم بماند تا آنوقت که ملک از عجم برفت، بوقت عمر بن الخطاب.” دبیر بیگناه که سخنان پادشاه او را اغوا کرده بود کار دست خودش داد. انوشیروان از سایر دبیرها خواست که با دوات به سر او بزنند تا بمیرد، و البته آن جماعت که انوشیروان را بخوبی میشناختند چنان کردند. جالب است که بعد از آن همه یکصدا می‌گویند که با شخص کشته شده هیچ موافقتی نداشته ا‌ند! در اینجا متوجه میشوند که منظور انوشیروان از دعوت آنها به اظهار نظر این بوده که او را تایید کنند، بنابر این همگان یک صدا تدبیر شاه را می‌پسندند. شاه هم ماموران وصول مالیاتش را به همه جا میفرستد. سالها بعد و چند پادشاه بعد از انوشیروان تازیان حمله کردند، و عمر حکومت ایران را به دست گرفت. “چون عمر زمین عراق [ایران] بگشاد و خلق مسلمان شدند، هیچ رسم نیافت از عدل نیکوتر، از خراج و مساحت هم برین رسم دست بازداشت و این رسم هنوز در عراق هست.” حضرت عمر هم که دست کمی‌ از انوشیروان نداشته است این سیستم مالیات گیری را ادامه میدهد که تا زمان طبری همچنان بر قرار بوده است. این بود داستانی از عدل انوشیروان دادگر!

No comments:

Post a Comment