میگویند میهمان حبیب خداست. برای آنهائیکه مثل من تصور میکنند حبیب اسم خاص مذکر
و برای اشخاص بکار میرود (مثلا حبیب آقا) واژهٔ تازیِ “حبیب” را در فرهنگ لغات
جستجو کردم که به پارسی “دوست” معنا میدهد. در اینصورت، “میهمان حبیب خداست” یعنی
“او دوست خداست”. از این جملهٔ سه کلمهای میتوان نتیجه گرفت که قادر متعال رفیق
باز است و دوستانی هم دارد. این آدم را به فکر میندازد که آیا خدا دشمن هم دارد،
مثلا شیطان؟ بهر صورت، اگر کسی به قادر
متعال و جزا و پاداش او معتقد است، باید از دوستِ او حسابی پذیرائی کند، که زمانی
که حبیبِ خدا با وی ملاقاتی داشت سفارشات لازم را بکند. مگر نه اینکه رابطه با خدا
یک معاملهٔ پایاپاست؟ البته این خود بحث دیگری است، که در جای دیگر خواهد آمد. ولی
از همینجا اهمیت میهمان مشخص میشود.
میهمان نوازی یکی از آدابی است که ما ایرانیان به آن افتخار میکنیم،
و همینکه به خارجیها برخورد میکنیم تاکید میکنیم که ما ایرانیها نه تنها گُربههایمان
و فرشهایمان مشهور هستند، و نه تنها تروریست نیستیم و در پستوهایمان اورانیوم و پلوتونیوم
پنهان نمیکنیم، بلکه خیلی هم میهمان نواز هستیم. بدین معنا که چنانکه شخصی به
عنوان میهمان به خانه ما وارد شود، با خوشروئی از او استقبال میکنیم، در راحتترین
محل خانه او را مینشانیم، با بهترین خوراک (که خودمان از آن بی بهره بودهایم) از
او پذیرائی میکنیم، و فقط در مورد مطالبی
گفتگو میکنیم که مورد علاقه میهمانمان است. میهمان تا هر زمانی که مایل است در
منزل ما میتواند اقامت کند، بدون اینکه در پذیرائی از او هیچگونه خللی وارد آید. در
طول مدت اقامتش با جملات قلمبه سلمبه او را مفتخر میکنیم. مثلا میگوییم “قدم شما
روی چشم ماست؛ صفا آوردید؛ خانه ما را با قدم خود مزین فرمودید؛ منزل خودتان است”؛
و اغراقهای عجیب و غریبی از این دست. کافی است تصور کنید که شخصی روی چشمتان پا
بگذارد؛ و یا شخصی به منزلتان بیاید و ادعا کند که سند و بُنچاقی دارد که ثابت میکند
که او مالک اصلی خانه شماست (که البته بنده ناظر چنین ماجرائی بودهام)؛ ببینید
چه خونریزی و نبردی به پا میشود. باقیَش بماند.
میهمان معمولا با قرار و یا دعوت قبلی میاید. احتمال اینکه او سرزده
بیاید البته وجود دارد، با این شرط که میهمان در فاصلهٔ زمانیِ زنگ را به صدا در
آوردن و خود را معرفی کردن (که با جملاتِ مشتاق دیدار، خیلی خوش آمدید، بفرمائید
تو، و تعارفاتی از این قبیل از او استقبال میشود) تا باز شدنِ در بتواند منتظر
بماند. در این فاصله که میهمان منتظر است، ما میتوانیم لباس محقر خانه را عوض کنیم،
درِ اتاقِ میهمانخانه را باز کنیم و پوشش های روی مبلها و صندلیها و میزها را
برداریم و زیر مبلها بچپانیم، درهای اتاقهای دیگر را ببندیم، و نگاهی بخود در آینه
بیندازیم. بعد که میهمان وارد اتاق شد و نشست، و پس از پرسیدن از سلامتیِ همهٔ کسانی
که با او نسبتی دارند، او را تنها میگذاریم تا خوراکیهای مخصوص میهمان را از
قسمتهای غیر قابل دسترسی یخچال و کابینتها خارج کنیم و در ظرفهای مخصوصِ میهمان
بچینیم. البته اگر کسانِ دیگری در خانه باشند، آنها هم به نوبهٔ خود کمک میکنند،
مثل اینکه تصمیم گیری در تقسیم مسئولیت قبلاً شده باشد.
به منظور حفظ آداب میهمان
نوازی، میزبان فرضیات زیر را در نظر میگیرد و در پذیرائی به این اصول پایبند است:
-
میهمان حبیب خداست
-
همیشه حق با میهمان است
-
میهمان همیشه گرسنه است
-
عقل میهمان به چشمش است
-
عقل میهمان به گوشش هم است
-
میهمان از راه طولانی آمده و خسته است
-
اگر چیزی به میهمان تعارف شد و او رد کرد، باید اصرار کرد
-
میهمان خجالتی است
-
اگر تعداد میهمانان بیشتر از یکنفر است، باید فوری بررسی کنیم که کدام
قدرت و ثروت بیشتری دارد، چرا که او میهمان پُر ارزش تری است
-
میهمان پُر ارزش تر را در دورترین نقطه از درِ ورودیِ اتاق (بالای
اتاق) مینشانیم
-
خوراکیها را نخست به میهمان پُر ارزشتر تعارف میکنیم
-
طرف صحبت ما همیشه میهمان پُر ارزشتر است
-
بچهها کم ارزش ترین میهمانان هستند، و رفتار ما با آنها بسته به اینکه
بزرگترها ناظر باشند یا خیر، تغییر میکند
-
باید تا دم در به استقبال میهمان برویم
-
موقع عزیمت تا دم در میرویم و تا میهمان از زاویهٔ دید ما خارج نشده
در را نمیبندیم.
البته عدول از یک یا چند
فقره از این اصول میزبان را از دورههای میهمانی خارج نمیکند. برعکس، موضوع جدیدی را
به مطالبی که در میهمانیها معمولاً مورد بحث است اضافه میکند. میزبان علیالعصول
در رقابت با دیگران است و در تدارک و پذیرائی از میهمانان، میهمانیهای پیشینِ دیگران را در نظر دارد. به
عنوان مثال، با تنوع غذا و پیش غذا و پس غذا و نوشیدنی میهمان را گیج میکند که
کدام را انتخاب کند. البته میهمان با توجه به حجم مشخص معده باید تصمیم بگیرد که
از کدام ظرف و چه اندازه غذا بردارد. ما هم به عنوان میزبان دقت میکنیم که هر کدام
چقدر و از کدام غذا تناول میکند، و اگر شخصی نوعی را انتخاب نکرد، با اصرار او
را مجبور میکنیم که بیشتر و از همه نوع غذا بُشقابش را پُر کند. اگر اصرار ما کاری
نبود، گله میکنیم که احتمالاً به دست پخت ما علاقه ندارد. اگر میهمان قبل از آمدن
پرسید که چه چیزی با خود بیاورد اصرار میکنیم که هیچ چیزی نیاورد، و وارد که شد به
دست او نگاه میکنیم که اگر دست خالی بود، واضح است که موضوع دیگری به بدگویها
اضافه میشود. پس از اینکه میهمان رفت، از
اینکه او چه لباسی پوشیده بود، و یا چقدر میخورد، و یا چه تحفهای آورده بود، و یا
چه آرایشی کرده بود، و یا چه مهملاتی میگفت انتقاد میکنیم. البته میهمان هم در میهمانی
تظاهر میکند که رفتار ما را پسندیده و بسیار شرمنده شده است. ولی همینکه از پیش
ما رفت از حرکات تظاهر مآبانه ما، لباس و آرایش ما، خوراکیهای بد و پوسیده، بی
هنری ما در پخت خوراک و تزیین خانه، و بالاخره فقرِ مالی و فکریِ ما انتقاد خواهد
کرد. جالب این است که زمانی که ما میهمان میشویم و او میزبان، هر کدام به نوبه
خود در شخصیت جدیدمان همان رفتار (منتها بالعکس) را انجام میدهیم. گو اینکه فراموش
کردهایم که دفعه قبل که تبادل شخصیت بود چه گذشت.
نکتهٔ تعجب آور اینکه طرز
رفتار با یکدیگر، و یا طرزغذا خوردن از نظر بهداشتی، موضوعاتی نیستند که اشخاص لازم
بدانند که در میهمانیها مورد پرسش قرار دهند. مثلا با داشتن بیماریهای واگیر به میهمانی
رفتن، و یا در صحبت متکّلمالوحده شدن و راجع به مطالب، بدون مطالعه نظر دادن، و یا
در هر موردی اظهار نظر کردن (مخصوصا پس از یکی دو گیلاس) از ارکانِ میهمانیهای ماست.
جالبتر از همه بوسیدنِ صورت یکدیگر است (ایرانیها بر عکس فرنگیها همجنس خود را میبوسند)
که در مورد خانمها بدون هیچگونه تماس بدنی انجام میشود، و در مورد آقایان فقط تماسِ لُپهاست. اکثر
ایرانیها با دست بینی خود را تمیز میکنند، و بدون اینکه دستهای خود را بشویند به میز
غذا حمله میکنند. در موقع خوردن با دهان پُر صحبت میکنند و غذاهای رنگارنگِ جویده و
نجویده شده را میتوان تا عمق گلویشان مشاهده کرد. زمانیکه در مقابل یک پُر حرف برای
صرف غذا نشستهایم، گاهی لازم است که روی ظرف غذای خود را با دستهایمان بپوشانیم
که از آتشبار خوردههای غذا و بزاق دهانِ طرف مقابل در امان باشیم. عدهای به تصور
این که باید اصالت خود را نگاه داشت با دست غذا میخورند، و زمانیکه انگشتان را از دهان
بیرون میاورند ذرات غذا با قطرههای روغن از لای انگشتانشان میچکند. دوستانی داریم
که از شهرستانهای جنوب ایران مهاجرت کردهاند، و تصور میکنند که اگر در مقابل دیگران
با یکدیگر به لهجه خودشان (که چون زبان مستقلی نیست و صرفا گویش متفاوتی است، برای
پارسی زبانان قابل درک است) صحبت کنند اصیلتر به نظر میرسند.
در قدیم، خوراکیهای مخصوص
میهمان همیشه با خوراکیهای افراد خانواده تفاوت داشت. اگر یک کیلو سیب میخریدیم،
بهترین آنها را سوا میکردیم و برای میهمان کنار میگذشتیم. شیرینی و آجیل و سایر
خشکبار در جای مخصوصی در کابینت آشپزخانه یا یخچال یا دولاب و دولابچه پنهان میشدند.
بچههای شیطانی بودند که میدانستند مادر بزرگ در کدام دولابچهٔ خوراکیهای ذخیره
شده برای میهمان را مخفی کرده بود، و هر از گاه به آن دستبرد میزدند. تصور میکنم
که در هر خانودهای یک مادر بزرگ، یک دولابچه، و یک بچه شیطان پیدا میشد. چون ما ایرانیها
فرشهای گرانقیمت در اتاقهایمان میانداختیم و روی فرش مینشستیم، جلوی در خانه کفشهایمان
را در میآوردِیم. ولی این رسم به دلیلی که نمیدانم از کجا آمده بود (شاید از اُروپای
زمان رضا شاه که اولین گروه ایرانیان که برای تحصیل به اروپا رفته بودند پس از باز
گشت به کشور رسمِ با کفش وارد اتاق شدن را مثل خیلی از رسومات و واژههای اروپائی
وارد کردند) در موردِ میهمان اجرا نمیشد. جالب این است که حتّی خود صاحبخانه هم
همراه میهمانانش با کفش در اتاق راه میرفت، و پس از رفتن میهمان آنرا از پا در میاورد.
ایرانیهائی که در طول
سی و اندی سال اخیر به برکت رژیم اسلامی به کشورهای اروپائی و آمریکایی و اُقیانوسیه
مهاجرت کردهاند در بلاتکلیفی عجیبی بسر میبرند. فرشهای کذائی را با خودشان
مهاجرت دادهاند، همچنین رسمِ در آوردنِ کفش در اتاق را. میهمانان هم طبق رسومِ ایران
مجاز هستند که با کفش وارد شوند. ولی اگر بجای فرش، سطح اطاقها چوبی باشد و یا
موکت داشته باشد تکلیف چیست؟ البته میهمانانِ ایرانیانِ برون مرزی هم انواع مختلفی دارند. بعضی
خودمانی هستند، یعنی مختارند این رسومِ پذیرائی و کفش در آوردن را اجرا بکنند یا
نکنند. میهمانان خارجی (نه اینکه از خارجِ کشورِ میزبان آمده باشند، ولی چون
متولد ایران نیستند در کشور خودشان هم ما به آنها خارجی میگوییم) چه خودمانی و چه
غریبه میتوانند با کفش وارد شوند. البته باید توجه داشت که ایرانیانی که سالهاست
در خارج از کشور زندگی میکنند، هنوز هم با همان آداب و رسومی که در آن زمان در ایران
داشتند رفتار میکنند. مثلا روزه میگیرند، و شب احیا قرآن بسر میگذارند، و برای
مرده های چند قرنیِ تازی گریه و شیون میکنند و ملا سر مراسم عقد میاورند،
و روضه خوانی و نذری دارند؛ گرچه نماز نمیخوانند چون در کشور میزبان مسافرند و
بزودی رژیم ایران عوض میشود و آنها بسر شغلها و املاکشان در ایران بر میگردند. از آن
طرف چهار شنبه سوری و نوروز را هم فراموش نمیکنند؛ سفره هفت سین میچینند، و سیزده
بدر میروند. خلاصهٔ مطلب اینکه قوانین میهمان نوازی همیشه و در همه جا یکسان صدق نمیکند،
و بدلیل سیر تحولی جامعه و یا تحریم اقتصادی، در بسیاری از خانوادههای درون مرزی
قیودِ سابق برچیده شده است. ولی یک چیز که در همه جا پابرجاست این است که میهمان
همیشه حبیب خداست.