اگه همه مثل من فکر میکردن
چه دنیائی میشد. اشکال کار اینه که مردم خودشون نمیدونن چطوری
فکر کنن که رهنمودِ آینده بهتری براشون بشه. اگه
فکراشونرو روهم بزارن و دستهجمعی فکر کنن، (البته با طرز فکری که میخوام توضیح
بدم) میتونن شرایط زندگیشون رو عوض کنن. امیدوارم که حمل بر خودخواهی من نشه! هیچ
قصد ندارم که خودم را بالا ببرم و بقیه رو پائین، ولی بعضیها خیلی پَرت هستن! مثلا
اونائی که طرفدار رژیم اسلامی هستن. فکر میکنین چند در صد مردم رو تشکیل میدن؟
خوب، این بستگی داره که چقدر طرفدار باشن. مثلا اونایی که معمم هستن، حتما به
نفعشونه که با رژیم اسلامی همکاری کنن. میدونم که رهبر طرفدار زیادی بین آخوندا
نداره. ولی اگه رژیم بیفته و یه رژیم مردمی سر کار بیاد فکر نمیکنید نون همه
آخوندا آجر بشه؟ بنابراین دعوا سر قدرت گرفتن داخلِ رژیمه، و هیچکدوم از مخالفینِ معمم
با عوض شدنِ رژیم به یه رژیمِ سکولار موافق نیستن، حتی اگه الآن تو حبس باشن. بنابراین،
اونایی که میخوان رژیم عوض بشه باید تعداد موافق و مخالف را ارزیابی کنن و بعد برای
بقیهِ توطئه براندازی برنامه ریزی کنن. از اونجایی که اطلاعاتِ آماری در مورد
تعداد معممین، تعداد افراد نیروهای مسلح، تعداد وابستگان به رژیم، و اطلاعاتی از
این دست یا وجود نداره و یا افشا نمیشه، نمیتونیم به تعداد مشخصی دسترسی پیدا کنیم.
اما با صحبت با مردمِ توی کوچه و خیابون میشه به یه رقم تخمینی رسید. البته میدونیم
که بعضی از مردم شخصیت یه آفتاب پرست رو دارن!
یعنی با رنگِ محیط رنگ عوض میکنن؛ که البته گاهی به دلیل منافع شخصیه، ولی
معمولا به خاطر همرنگ شدن با بقیهاست. بنابراین میشه گفت که با یه برنامهِ پروپاگاندای
قوی میشه اکثر مردم رو تو خیابون آورد.
حالا اگه همه اینجوری فکر بکنن و بریزن تو خیابونا برای بر اندازی رژیم،
میتونن موفق بشن؟ جواب این سوال رو چند سال پیش با جنبش خودجوش مردم با شعار رأی
من کو بخاطر داریم. گر چه تعداد مردم از تعداد مزدورا خیلی بیشتر بود، ولی با
دست خالی جلوی یه عده یونیفرم پوش و لباس شخصی مجهز به مدرنترین و آخرین تکنولوژی
غرب در سلاحهای ضد شورش و آدمکش (حتی موقعی که فقط یه پیادهرَویِ ساکت و آروم بود)
ایستادن، و فقط تونستن تعداد زیادی کشته
باقی بذارن. بنابراین بجای شوروندن مردم که بریزن تو خیابون و کشته بشن، شاید باید
اول سراغ آدمکشا رفت. باید اول با فرهنگ آزار رسوندن به دیگران، به هر
دلیل و با هر وسیلهای مبارزه کرد (البته نه با وسیله خودشون، یعنی زور و چماق). ما
تاریخ چند هزار ساله از اقوام و جوامع متفاوتی داریم که به ما حمله کردن، و اگر پا
گرفتن، به این دلیل بود که در فرهنگِ ما ادغام شدن. نسل دوم ملاها هم، با توجه به
زندگی تجملاتی و فرنگ مآبی که در نتیجه پولهای زیاد و بدون توجه به “باصطلاح” رفتارِ
اسلامیِ پیش کسوتاشون برای خودشون درست کردن، با نسل جوانهای طبقات بالای مالیِ زمان
شاه زیاد فرقی ندارن. فقط شکاف مالی بسیار گسترده تر از زمان قبل از انقلابه. اگر
این شکاف کم بشه و طبقه متوسط جدیدی به وجود بیاد، رژیم خود به خود سکولار میشه. مناظرات
موجود در ارتباط جمعی امروز را با مناظرات و بحثهایی
که زمان خمینی بود مقایسه کنید. تحمل دولت خیلی بیشتر شده. چرا، برای اینکه تحت
فشاره. فقط باید مواظب یه چیزی باشیم، و اون بهانه رژیم برای سرکوبه. هر بار غربیا
تو اوضاع داخلی ما دخالت میکنن، ضررش به کسائی میرسه که دارن برای سوق دادن رژیم
به یه رژیم سکولار کار میکنن. با سطح سواد گسترده مردم و در دست بودن وسائل
ارتباط جمعی (هر چقدر هم رژیم به فیلتراش اضافه کنه و ماهوارهها را خورد کنه)
مبارزه مردم قویتر میشه.
مذهب بین مردمی که تو
ایرون زندگی میکنن کاملا بیرنگ شده. اگه از کسائی که به زیارت امامزادههای
جورواجور میرن آمار بگیرین، متوجه میشین که اکثرشون ایرونیای مقیم خارج از کشورن،
که از پیشرفتِ مردمِ تو ایرون در این مورد عقب موندن. مذهب وسیله خشونت و تحمیق
هست، ولی سرچشمه اون نیست. دلیل اینکه گروهی خودشون رو به کشتن میدن و عده بیشتری
را که با خودشون نیست و نابود میکنن، رفتن به بهشت نیست. دلیلش اقتصادیه. معمولا رهبراشون
به کسائی که با بستن بمب به خودشون چند نفر دیگه رو لت و پار میکنن قول حمایت مادی
از خانودههاشونا میدن. مستاصل بودن و خوار و زار شدن در مقابل تهاجم غرب که زندگی
افرادی رو با ننگ و بدبختی رقم میزنه، دلیل اصلی مبارزه بر علیه غربه. البته
مذهب، مخصوصا در کشورهائی که مذهب از طرف دولت بطور ضمنی (نه از طریق آخوندی) ترویج
میشه، وسیله بسیار مهمی برای عقب نگه داشتن مردمه. مبارزه با مذهب لازمه، ولی
لازمتر ازاون مبارزه بر علیه سیاستهای ضد
مردمیه. این مبارزه هیچوقت با خونریزی به نتیجه قطعی نرسیده و فقط مطالعه و یادگیری
میتونه راهگشا باشه.
حالا چرا باید همه
مثل من فکر کنن؟ آخه خوب فکر کنین، من بد میگم؟! کسی دیگهای رو میشناسین که از
بقیه بخواد که مثل خودش فکر کنه؟ بذار ببینم! چرا. یادمه که پدرم هم مرتب از من میخواست
که هر کاری که اون میخواست بکنم، یعنی مثل اون فکر و رفتار کنم. البته “میخواست” که
چه عرض کنم. مثل من خواهش و تمنا نمیکرد. اگه به حرفاش گوش نمیدادم و بر طبق دستور
اون رفتار نمیکردم، با کمربندش حرفش رو به من میقبولوند. معلمامونم همینطور، منتها
اینا با چوب خیزران به ما یاد میدادن که مثل اونا فکر کنیم. ناظم مدرسه هم با خط
کش افکارش رو منتقل میکرد. پلیس و ارتش که جای خود داشت. البته اینا مجریهای
قانونگذارا بودن تا حرفاشونا به ما بفهمونن. دیکتاتورا و دولتها هم که دیگه جای
خود دارن. البته تو ایرون که هر چیزی که راجع به مهملات و موهومات خارج از این دنیا
نباشه، یا هر چیزی که شادی بیاره غیر قانونیه. راجع به کشورایی که دمکراسی دارن
نظر میدم. اول همه چی را غیر قانونی میکنن. مثلا میگن چطوری لباس بپوشید، و اگه
اونطور که اونا میخوان لباس نپوشید یا تو خیابون لخت راه برید دستگیرتون میکنن. ولی
یه جاهای مخصوصی را برای لخت شدن نگه میدارن؛ مثلا کنار دریا. دلیلشم اینه که به
ما مرتب یاداوری بکنن که لخت هم میشه شد. بعد که ما یه جای دیگه که کنار آب نیست
لخت بشیم، کارمون غیر قانونیه. یا اینکه راجع به چیزی که سکر آور یا نشئه کنندس،
مثل نوشابه الکلی یا مواد افیونی قانون میذارن. بعضی هاش از نظر اونا
اشکال نداره و بعضیهاشون میتونه آدم رو تا آخر عمر تو هلفدونی بندازه. حالا چرا
مثلا مشروب الکلی یه موقعی تو آمریکا قدغن بود ولی حال نیست و بجاش مواد مخدر قدغنه؛ هیچ معلوم نیست. البته تو آمریکا هم مثل ایرون خودمون ممنوعیتا هی
بالا و پائین میشن. حالا اگه تو ایرون حکومتِ زوره، تو غرب حکومتِ پوله. مردم میتونن
راحت اسلحه ببندن و تو خیابون آدم بکشن. البته اون کسی را که آدم کشته میگیرن و
اگه پول برای یه وکیل بِبُر نداشته باشه تو زندون میره. ولی چون سندیکای اسلحه
سازا خیلی قویه، قوانین به نفع اونا وضع میشه.
بنابراین مثل اینکه
فقط من نیستم که میخوام همه مثل من فکر کنن. هر کی زور یا پول (یا هر دو را) داره
به هر کلکی شده میخواد همه به اون رای بدان. پس فکر کنم اصلا اشکال کار همینجا
باشه. تازه، خوب که فکر میکنم میبینم منم
تو زندگیم خیلی اشتباه کردم، و خیلی جاها عقلم درست کار نکرده و بند رو آب دادم.
مثلا همین حرفی را که اول زدم و از همه خواستم (البته چون زور و پول نداشتم فقط
تونستم خواهش کنم) که قبول کنن و مثل من فکر کنن. تازه اینا رو مدتها طول کشیده
تا به این خوبی بفهمم. بنابر این، شاید اینجا هم اشتباه کنم و چند روز دیگه بخودم
نهیب بزنم که چرا اینارو گفتم. پس نه، لازم نیست مثل من فکر کنید. مثل خودتون فکر
کنید، که هر کسی تو موقعیت خودش بهتر میتونه برای خودش فکر کنه. فقط این مطلب منو
بخونید و راجع به اون هم فکر کنید، و اگر چیز بهتری به ذهنتون رسید، اینارو تصحیح
کنید. آره، شاید اصلا بهتر باشه که مثل هیشکی فکر نکنیم و ببینیم شاید راههای بهتری
برای مشکلاتمون پیدا کنیم. شاید باید اول بجای گوش دادن به حرف این و اون خوب هر چیزی
را مطالعه کنیم، و بعد فکر کنیم. لازمه که؛ فقط بیشتر فکر کنیم.