سلاحهای کشتار جمعی دست و پا گیر
در ماه می سال ۲۰۰۴، کمی بیش از یک سال پس از هجوم به عراق،
در گردهمآیی مخصوص مخبرین رادیو و تلویزیون در واشینگتن، رئیس جمهور
"بوش" یک نمایش تصویری سبکبار ارائه داد. در یکی از عکسها، او دنبال چیزی
زیر مبلمان دفتر رئیس جمهور میگشت. او به شوخی گفت: "آن سلاحهای کشتار جمعی
باید یک جایی باشند." سپس با خنده گفت: "نه، اینجا هم که نیست" و عکس
دیگری را نشان داد. "شاید این زیر باشد؟" با این فرضیه که سلاحهای کشتار
جمعی "صدام" همانقدر احتمال وجودشان در عراق بود که مثلا در کاخ سفید احتمال
میرفت. پس از جنگ خلیج، تقریبا تمام سلاحهای شیمیائی و بیولوژیکی "صدام"
توسط بازرسان سازمان ملل نابود شده بودند. با اینکه کابینه "بوش" اصرار داشت
که عراق برنامه تولید چنین سلاحهائی را داشت، هیچ برنامهای در کار نبود.
شوخی مهلکی که "بوش"
در آن سخنرانی کرد، در واقع روی مساله مهمی انگشت میگذاشت که فقدان روابط عمومی
کارساز، مانند طاعون کابینهاش را بی اعتبار کرده بود: یکی از دو دلیلی که برای
حمله به عراق ارائه داده بود غلط از آب در میامد. (ادعای دیگر که "صدام"
در حمله یازده سپتامبر دست داشت نیز نادرست بود). در خاطراتشان، "بوش" و
"چینی" هر دو ادعا میکنند که دلیل پیدا نکردن سلاح کشتار جمعی گزارش غلط
سازمان جاسوسی و اشتباه صادقانه بود. هر دو تقصیر را به گردن سازمان سیا میاندازند،
و از قول رهبر سیا، "جورج تنت" میگویند که تضمین کرده بود که گره زدنِ "صدام"
به سلاحهای کشتار جمعی "ردخور ندارد." در واقع، سازمان سیا تا قبل از تهاجم
به عراق مرتب تحت فشار بود که مدرکی در این مورد بیابد.
دولت "بوش" عموماً
از "ذخیره" سلاحهای شیمیای و بیولوژیکی "صدام" سخن میراند، در
حالیکه آنها قدرت بلاغی بیشتری در ایجاد یک حمله اتمی یافتند. بمب اتمی نیروی اصلی
سلاحهای کشتار جمعی میباشند. این تکنولوژیِ آخرِ جهانی بدنهای کسانی را که هیروشیما
و ناکازاکی و یا شش دهه جنگ سرد را به خاطر دارند به لرزه میاندازد. با هر مقیاسی به
نظر میاید که جلوگیری از یک حمله اتمی هر عملی را برای دفع آن، بجز حمله اتمی متقابل،
توجیه بکند.
برنامه ریزان جنگ دو دلیل
برای توجیه اینکه عراق در حال توسعه یک سلاح اتمی بود داشتند: کیک زردی که عراق تلویحا
از کشور افریقائیِ نیجر درخواست کرده بود، و هزاران لوله آلمینیومی که از طریق یک شرکت
اُردُنی به استرالیا سفارش داده بود. "بوش" در سخنرنی سال ۲۰۰۳ "وضعیت کشور" گفت: "دولت انگلیس
اطلاع دارد که "صدام حسین" اخیرا مقدار قابل توجهی اورانیوم از آفریقا خریده
است. سازمان جاسوسی ما نیز آگاه شده است که او در نظر داشته است که لولههای المینومی
مقاوم که برای تهیه سلاحهای اتمی بکار میروند خریداری کند."
داستان کیک زرد بخصوص پیچیده
است. کسانی که علاقه دارند به کل این ماجرا بی ببرند میتوانند به مقاله "کِرِگ
اونگر" که در سال ۲۰۰۶ در مجله "وَنیتی
فیر" چاپ شد مراجعه کنند؛ داستانی که با جاسوسهای ایتالیایی آغاز میشود و با
توطئه دولت انگلیس ادامه میابد. بطور خلاصه، چند سند ساختگی دست به دست هم دادند تا
ثابت شود که "صدام حسین" در تدارک خرید سالیانه اورانیوم پرداخته شده (که
به کیک زرد مشهور است) از "نیجر" میبود. در پایان مقالهاش، "اونگر"
جمع بندی میکند:
سند ساختگی پُر از اشتباه
بود. در ۱۰ اکتبر سال ۲۰۰۰ وزیر امور خارجه اسبق [نیجر] "الل
الحج حبیبو" که بیش از یک دهه بود که چنین سمتی نداشت، نامههائی مینویسد. تاریخ
تمبر ۲۸ سپتامبر گواه
این است که این نامه دو هفته پیش از آنکه فرستاده شود، دریافت شده بود. در نامه دیگر،
امضا رئیس جمهور [نیجر] "تانجا مامادو" جعل شده بود. در نامه به قانون اساسی
۱۲ می سال ۱۹۶۵ اشاره شده بود، در صورتیکه قانون اساسی
جدید به سال ۱۹۹۹ بر میگشت. یکی
از نامهها به تمهیداتی اشاره میکرد که یک سال پس از تاریخ نامه، یعنی ۳۰ جولای سال ۱۹۹۹ در نظر گرفته شده بود. خلاصه اینکه، در
نامه به مبادله ۵۰۰ تن اورانیوم
که از یک کشتی به کشتی دیگر در وسط آب انجام میشد اشاره میکرد، که اینکار تقریبا غیر
عملی میباشد.
وزارت کشور به اصل بودن
این نامه شک کرده بود، ولی در وزارت دفاع زیر نظر "دانالد رامسفلد" مسائل
به شکل دیگری نمایش داده میشدند. بر طبق گزارش " اونگر" سازمان جاسوسی وزارت
دفاع: "یک گزارش پایانی تحت عنوان 'قرارداد فروش سالیانه ۵۰۰ تن اورانیوم به بغداد توسط "نیامی"
[پایتخت نیجر] انتشار داد" و آنرا به دفتر "دیک چینی" ارائه داد.
"چینی" از سیا خواست که تحقیق بیشتری بکند، در حالیکه تحلیلگران سیا در
این مورد اختلاف عقیده داشتند. درخواست را برای "وَلِری پلیِم" فرستادند
و او این درخواست را به شوهرش "جوزف س ویلسن" برای مطالعه بیشتر داد.
"ویلسن" کاردار "بوش" در "گابون" بود و با سیاست
"نیجر" آشنا بود. "ویلسن" پس از برگشت عنوان کرد که هیچ مدرکی
که نشان دهد که چنین موضوعی صحت دارد وجود نداشت. در جولای سال ۲۰۰۳، "ویلسن" در "نیویورک
تایمز" مقالهای نوشت تحت عنوان "آنچه که من در آفریقا نیافتم"، که
باعث رنجش "چینی" شد.
زمانیکه "رابرت نُواک"
مقاله نویس "واشینگتون پُست" در همان ماه افشا کرد که "پلیِم"
مامور سیا بود، در واقع "چینی" انتقام خود را گرفته بود. راز توسط رئیس ستاد او، "لویس سکوتر لیبی" فاش شد، که البته بعدها به دلیل دروغی
که به هیات منصفه عالی گفته بود به سه ماه زندان محکوم شد. گرچه او کمتر از یک ماه
حبس کشید. با این عنوان که به اندازه کافی به شهرت حرفهای او لطمه خورده بود، و چنانچه
در کتابش "نقاط تصمیمگیری" آنرا "تصمیم عذاب آور" لقب داده، با
دخالت "بوش" آزاد شد.
سالهای
پس از هجوم به عراق، "چینی" و "بوش" سعی میکردند که از اهمیت ادعای
خود در سخنرانی ۲۰۰۳ "گزارش حکومتی" مبنی بر تلاش صدام برای خرید یورانیوم
از "نیجر" بکاهند. "بوش" در خاطراتش از اینکه گفته بود که از انگلیسیها
شنیده بود که "صدام تصمیم به خرید مقادیری اورانیوم از آفریقا" داشت، به
عنوان آن شانزده کلمه یاد میکند. او اظهار شگفتی میکند که "این یک جمله در این
سخنرانی ۵۰۰۰ کلمهای من چنین قشقرقی به پا انداخت." او همچنین ادعا میکند که
"حادثه خرید یورانیوم مدرک اصلی پرونده علیه صدام نبود."
"چینی"
نیز از آن سخنرانی به عنوان جمله "شانزده کلمهای" در سخنرانی ۲۰۰۳ "گزارش
حکومتی" بیش از یک بار سخن میگوید، اما هنوز ادعا میکند که داستان "نیجر"
مطلبی را افشا میکرد. او مینویسد که سیا یک سال قبل به او گفته بود که "عراق انبار
کیک زرد، یا یورانیوم غنی شده دارد، و از این مقدار ۲۰۰ تن از "نیجر" آورده
بود، اما این ذخائر در ظرفهای مهر و موم شدهای انبار شده بودند که سازمان بینالمللی
انرژی اتمی آنها را بازدید کرده بود." به نظر او این "جالب" میامد،
چرا که "اگر صدام تصمیم داشت که برنامه هستهای خود را دنبال کند، باید یورانیوم
را بطور محرمانه خریداری میکرد." به عبارت دیگر، یورانیومی که صدام داشت توسط
سازمان انرژی اتمی محفوظ نگاه داشته شده بود، و در سال ۲۰۰۳ حکومت از آن با اطلاع
بودو میدانست که داستان "نیجر" واقعیت نداشت، که کل خطر اتمی را- با ادعای
"چینی"- بیاعتبار میساخت. اما این داستان پایانی نداشت.
سند
جعلی "نیجر" نمیتوانست کسی را قانع کند. پرسشی که تا این زمان بدون پاسخ
مانده است این است که آیا "بوش" و "چینی" و "رامسفلد"
خام شده بودند، یا اینکه آنها قصد تحمیق جهان را داشتند؟
لولههای
آلومینیومی اما داستان دیگری دارد. بر خلاف داستان یورانیوم، به نظر میرسد که
"صدام" واقعا قصد خرید آنها را داشت، و پس از توقیف اولین محموله در عمان،
او مجددا سعی میکرد که آنها را ابتیاع کند. سوال این است که آنها به چه کاری میرفتند؟
سیا اعتقاد داشت که او آن لولهها را به منظور استفاده در ساختن سلاح اتمی، و به عنوان
بازوان چرخنده سنتریفیوژ احتیاج داشت.
یک
روز یکشنبه در سپتامبر سال ۲۰۰۲، "سکوتر لیبی" این خبر محرمانه را به دو
نویسنده "نیو یورک تایمز" به نامهای "مایکل گوردون" و "جودیت
میلر" داد که بلافاصله چاپ شد. به این ترتیب روزنامه مرجع آمریکا اطلاع میداد
که عراق در حال ساخت یک بمب است. همانروز، یک دسته از مقامات دولت در برنامههای مختلف
تلویزیونی شرکت کردند، از جمله "دیک چینی"، "کالین پاول"،
"دانالد رامسفلد"، "کندلیزا رایس"، و "ژنرال ریچارد مایرز"
که کاخ سفید، اداره دفاع، وزارت امور خارجه، شورای امنیت ملی، و ارتش را نمایندگی
میکردند، و یکصدا همان داستان را تکرار کردند.
اما
هیچگونه مدرکی وجود نداشت. سازمان انرژی و شورای امنیتی وزارت امور خارجه، هر دو اعلام
کردند که احتمالا لولهها برای ساختن راکتهای توپخانه مورد استفاده قرار میگرفتند،
و این اطلاعات در تخمین امنیت ملی به ثبت رسید و "بوش" در اکتبر سال
۲۰۰۲ آنرا دید. سیا با این نظریه مخالف بود، ولی سایر ادارات به درستی حدس زده بودند.
با
آنکه شواهدشان سست و ساختگی بود، برنامه ریزان حمله به عراق از اینکه داستان خطر اتمی
را ادامه دهند هیچ حجب و حیائی نداشتند. یک سال پیش از هجوم، در ماه مارس ۲۰۰۲ و در
یک برنامه تلویزیونی، "چینی" به شبکه "سی ان ان" گفت که صدام
"در حال حاضر بطور فعالانه مشغول ساخت سلاح اتمی است." در اکتبر همان سال،
"بوش" در یک برنامه تلویزیونی داستان استعاره مانند خیال پرستانهای برای
توجیه جنگ ارائه داد. او گفت "با توجه به شواهد شفاف، ما نمیتوانیم منتظر بمانیم
تا یک ابر قارچ مانند همه جا را فرا بگیرد."
یک
ماه بعد، در یک مصاحبه مطبوعاتی با "ولف بلیتزر" مفسر "سی ان ان"،
مشاور امنیت ملی "کاندلیسا رایس" همان جمله را بکار برد. او گفت "اینکه
چه زمانی [صدام] میتواند به سلاح اتمی دست یابد مشخص نیست، و مساله در اینجاست. اما
ما نمیخواهیم که دود اسلحه تبدیل به ابر قارچ مانند شود [دود اسلحه اصطلاحی است به معنی شاهد یا مدرک، و منظور از ابر قارچ مانند
ابری است که پس از منفجر شدن بمب اتمی به شکل قارچ در میاید- برگردان]."
در
فوریه سال ۲۰۰۳، "کالین پاول" وزیر امور خارجه، سخنرانی مشهوری برای شورای
امنیت سازمان ملل کرد و طی آن دلائل حمله به عراق را توجیه کرد، و این سخنرانی به
دلیل تعداد بیشمار اطلاعات غلطی که میداد مشهور شد. پس از اینکه بطور مبسوط از ذخائر
سلاحهای شیمیای و بیولوژیکی عراق سخن راند، به دنیا هشدار داد که "صدام حسین مترصد
است که به بمب اتم دست یابد،" و به لولههای آلومینیومی به عنوان مدرک اشاره کرد.
بالاخره در ۱۶ مارس ۲۰۰۳، "چینی" در یک برنامه خبری "ان بی سی"
تحت عنوان "با اخبار آشنا شوید" اعلام کرد که صدام "تمام همت خود را
وقف ساخت سلاح اتمی کرده است. و ما اعتقاد داریم که تا کنون در واقع آنرا بازسازی
کرده باشد."
دو
ماه بعد، زمانیکه هیچ یک از این سلاحهای "باز سازی شده" یافت نشدند، در یک
پرسش و پاسخ هیئتِ بودجهٔ سنا، وزیر دفاع "دانالد رامسفلد" با کمال وقاحت
گفت "تصور نمیکنم هیچکدام از افراد کابینه هر گز اظهار کرده باشند که عراق دارای
سلاح اتمی است."
چند نفر در جنگ عراق کشته شدند؟
زمانی که از فرمانده نیروهای آمریکا در افغانستان "تامی فرنکز" سوال
شد که چند نفر در حمله به افغانستان کشته شدند، پاسخ مشهور او این بود که "میدانید
که ما به شمارش اجساد اشتغال نداریم." دولت آمریکا هم احتمالا از "جنازه
اشخاص" در عراق آمار نمیگیرد. ولی خوشبختانه دیگران این کار را میکنند.
برآورد تعداد کشته شدگان جنگ عراق دشوار نیست. ولی ارزیابی آن کمی سخت است. مطالعات
متفاوت، نوع مرگ متفاوتی را بیان میکنند. گروهی فقط مرگ خشونتبار را اندزهگیری کردهاند.
دیگران توجه خود را معطوف به “مرگ مازاد” کردهاند- که در واقع تعداد مرگی است که مازاد
بر آماری است که قبل از جنگ وجود داشت. دانشگاه “جان هاپکینز” دو آمار به دست داده
است؛ اولی در مجله پزشکی “لَنست” و دومی توسط اداره امارگیری “نظر پژوهشی تجارت
بینالمللی” انتشار یافتهاند. در سال ۲۰۰۴، “لنست” خارج از کشته شدگان “فلوجه”
۹۸۰۰۰ مرگ مازاد تخمین زد. (به دلیل اینکه تعداد کشته شدگان فلوجه بیش از کل کشته شدگان
در مناطق دیگر بود و این آمار کلی را نامتوازن میکرد، کشته شدگان “فلوجه” جداگانه
برآورد شدهاند.) تعداد کشته شدگان “فلوجه” ۲۰۰۰۰۰ نفر در این گزارش تخمین زده شدهاند.
طبق گزارش “لَنست”، نوع کشته شدن به اندازه تعداد مهم است. پیش از تهاجم آمریکا،
دلیل اصلی مرگ در عراق حمله قلبی یا مغزی بود. بر اساس گزارش “لَنست”، چنانچه “فلوجه”
را به حساب بیاوریم یا نه، از ۲۴ تا ۵۱ درصد افراد پس از تهاجم به دلیل خشونت یا چیرگی
جان خود را از دست داده بودند.
دو سال بعد، “لَنست” گزارش دیگری داد که ۶۵۴۹۶۵ نفر مرگ مازاد داشتند، که
۶۰۱۰۲۷ نفر بر اثر خشونت توسط اسلحه کشته شدند.
در سپتامبر سال ۲۰۰۷، اداره امارگیری “نظر پژوهشی تجارت بینالمللی” بالاترین برآورد
مرگ افراد نظامی و غیر نظامی را ارائه داد، که یک میلیون و دویست هزار نفر را شامل
میشد. این گزارش که بر اساس مصاحبه با اشخاص بالغ که در ۱۵ ایالت از ۱۸ ایالت عراق
زندگی میکردند گرفته شده، چه از نظر تعداد و چه از نظر روش امارگیری بحث انگیز بوده
است، و اکثرا آنرا غلو آمیز دانستهاند.
کمترین تعداد توسط یک سازمان غیر انتفاعی انگلیسی به نام “کشتگان عراق” منتشر
شده است، که آمار خود را بر اساس تعداد گزارش شده در مؤسسات خبری و بیمارستانها و
مردهشورخانهها ابتیاع میکند. در این گزارش آمده است که “اطلاعات به دست آمده، تعداد
کشته شدگان عراقی در نتیجهٔ یورش آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و همچنین توسط دولت دست
نشانده عراق را نشان میدهند.” بر خلاف دو گزارش بالا، گزارش این سازمان بر اساس اطلاعات
آماری نمیباشند. این گزارش بر اساس شمارش افراد کشته شده به دست آمده است. به دلیل
اینکه شمردن تک تک افراد در مناطق مختلف امکان پذیر نیست، تعداد انتشار داده شده توسط
این موسسه احتمالا کمتر از واقعیت است. در تاریخ جولای ۲۰۱۵، بر اساس گزارش این سازمان،
تعداد افراد نظامی و غیر نظامی کشته شده ۲۱۶۰۰۰ نفر میباشد. فقط تعداد افراد غیر نظامی
بین ۱۴۰۵۶۳ تا ۱۵۹۱۲۷ نفر در نوسان است.
با هر سنجشی، تعداد کثیری انسان به دلیل یک جنگ غیر قانونی و قابل پیشگیری کشته
شدند.
ادامه دارد