تو که
هیچوقت نماز و عبادت خود را ترک نکردهای حتما به بهشت خواهی
رفت. در ملاقات با خداوند، که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، لطفا از او بپرس که به چه منظور این جهان را آفریده
است. جای من البته در قعر جهنم است و همنشین دوزخیان خواهم بود، و هیچگاه به دیدار
پروردگار این جهان و جهان ابدی نازل نخواهم شد. خداوند که روی تخت عاجش در بهشت نشسته
است، البته که امور جهنمیان را به نمایندگان خود وشکنجهگران دوزخ میسپرد و حتی سری هم به
مردگان جهنمی نخواهد زد. هیچکس از رهبر یک سازمان سری انتظار ندارد که به شکنجهگاههای
خود سر بزند. بنابراین او را نخواهم دید که
پرسشهای خود را با او در میان بگذارم، و من فقط کنجکاوم بدانم هدف او از به وجود آوردن
این دنیا چه بوده است. در واقع پرسش بزرگتر آنکه قبل اینکه او این جهان را آرایش دهد
و به آن نظم فعلی را ببخشد، به چه کاری اشتغال میداشت. آیا پیش از این دنیائی که ما
میشناسیم دنیای دیگری به عنوان آزمایش ساخته بود، و اگر پاسخش مثبت است، چه بر سر آن
دنیا آمده است؟ البته از اشخاص نزدیک به خدا مثل ملایان و کشیشان و سایر مفتخوران این
پرسش را کردهام و آنها همواره این پاسخ تاریخی را میدهند که
"اسراری در کاینات است که ما از آن واقف نیستیم و خداوند رموزی دارد که بر بندگانش
پوشیده است،" که این جمله طولانی بجای "من نمیدانم" استفاده میشود.
البته کسی که این جملات را ردیف میکند، اعوان و انصار پیشینِ خودش داستان بهشت و
جهنم و آدم و حوا و مار و غیره را سر هم کرده بودند. ولی اینکه قبل از این داستانها
خدا چه میکرد و چه کسی او را آفرید پرسشی است که باید از خود او کرد. ما کاملا بر
این واقف هستیم که این جهانِ هستی پُر است از اسرار و شگفتیها، مانند شب و روز و طوفان
و زلزله و بلایای آسمانی، که دانشمندان هر از گاهی یکی از رموز آنرا کشف و آشکار
میسازند، و پس از افشا شدن البته دیگر رمزی در آن نیست. بشر همواره از این جهان در
شگفتی بوده است و گروهی با استفاده از انگاشت و پندار خود داستانهائی
بافتهاند، ولی پارهای دیگر به تحقیق پرداخته و دلیل آن عجائب را کشف کردهاند. روزی
از سایر شگفتیها پرده برداشته شده، دیگر مشکلاتی که پیش پای بشر قرار گرفتهاند گشوده
خواهند شد. ولی خدائی که مکمل، بیعیب، و سرآمد و خالق همه موجودات است، به چه دلیل
چنین دنیائی را که تا حدی به دست و با نبوغ انسانها صورت بهتری میگیرد، و مخلوقی که
اگر دکترها و داروها به دادش نرسند یک شبه تب میکند و میمیرد، به وجود میاورد.
ما میدانیم
که جهان ما کمی کمتر از ۱۴ بیلیون سال عمر دارد. حساب کردن آن بسیار ساده است.
جهان در حال گسترش است. همینکه سرعت این گسترش را کشف کردیم، به عقب برمیگردیم تا به
نقطه صفر برسیم. کره خاکی ما چهار و نیم بیلیون سال عمر دارد، که این زمان با مطالعه
تولد کرات دیگر کشف شده است. زمینشناسان با آزمایشاتی که روی صخرههای "متاسدیمنتری"
کردهاند وجود ما در این جهان را کمتر از چهار بلیون سال تخمین زدهاند. همچنین محاسبه شده
است که در قرون پیشین حدود پنج بلیون نوع موجود زنده روی کره زمین وجود داشته که اکثر
آنها منقرض شدهاند و تنها ده تا چهارده میلیون نوع باقی مانده است، که ما کمتر از
دو میلیون آنرا نامگذاری کردهایم. با از بین رفتن دایناسورها که گروهی از آنها از
پستاندارن تغذیه میکردند، بشر توانست حدود دویست هزار سال پیش پا به عرصه وجود بگذارد.
با این تفاصیل، به نظر میرسد که پس از خلق جهان، مدت بسیار طولانی گذشت تا خداوند
به فکر خلق بشر افتاد. بنابر این جهانی که برای این بشر تنظیم یافته زمان بسیار زیادی
پیش از انسانها به وجود آمده و پس از میلیونها سال خدا به فکر خلق انسانها افتاده است.
در ضمن میدانیم که خداوند دنیا را در شش روز خلق کرد و روز هفتم به استراحت پرداخت.
این پرسش را لطفا از طرف من از خدا بکن که قبل از این اختراعات جالبش به چه امری اشتغال
داشته است. چه موضوعی باعث شد که تصمیم بگیرد که چنین جهانی خلق کند و به چه منظوری؟
بالاخره، برای چه روزِ هفتم استراحت کرد. مگر خدا هم مانند مخلوقش از کار کردن خسته
میشود؟ پاسخ به پرسشها دانش ما را از خدا بیشتر میکند و اطمینان ما را به او گسترش
میدهد. اگر ما باید از او اطاعت کنیم، باید از روند فکری او آگاهی داشته باشیم. در
نهایت، چرا خود او، چنانکه نمایندگانش عنوان میکنند، از جنس آدم است، نه حوا؟ پس از
پاسخ گرفتن به این پرسشها، میتوانیم از او پرسشهای دیگری بکنیم:
·
هدف از به وجود آوردن
طوفان و گردباد و زمین لرزه و سایر بلایای طبیعی چیست؟ ما از نظر علمی به دلائل وجودیِ
آنها آگاهی داریم، ولی چرا خداوند که زندگی را خلق کرده است چنین بلایائی که زندگی
را به مخاطره میاندازند و یا آنرا نابود میکنند به وجود میاورد؟ دلیل وجودی ویروس و
باکتری و سایر موجودات میکروسکوپی که در وجود ما رخنه میکنند و به عمر ما پایان میدهند
چیست؟ چرا همینکه بشر مبارزه با یک بیماری کشنده را کشف میکند، او امراض دیگری به
جان بشر میاندازد؟ آیا او از دیدن زجر ما لذت میبرد؟ چرا او یک زندگی سراپا لذت خلق
نکرده است؟ درد، مرض، غم، اندوه، عذاب، شکنجه، برای چیست؟ چرا یک زندگی خوشحال و بی
غم و با شادی خالص نداشته باشیم؟ ما هر ساله سیل، گردباد، طوفان، زمین لرزه، و سایر
بلایای طبیعی را تجربه میکنیم. چرا خداوند که ما را آفرید و جهان را برای ما آفرید،
چنین جهان بیثباتی را بنا نهاد؟
·
ترکیبات شیمیائی که در
هوا وجود دارد، زاویه زمین، فاصله این کره خاکی با خورشید و ماه و سایر ستارگان و سیارات،
همه طوری تنظیم شدهاند که کوچکترین تغییر باعث از بین رفتن کلیه موجودات زنده میشود.
ما از سنگهای آسمانی و شهابها مطلعیم. نظریه این است که یکی از این سنگها آنچنان عظیم
بود که پس از برخورد با زمین باعث کشتار همگانی دایناسورها شد. با توجه به اینکه دنیای
ما با چنین عناصری احاطه شده است و هر از گاهی یکی از آنها از نزدیکی زمین ما عبور
میکند، آیا احتمال چنین برخوردی که باعث انقراض نسل انسان شود وجود دارد؟ اگر این
جهان در اثر شباهنگ به وجود نیامده و مخلوقِ یک خالق است، چرا بشر قادر است سلاحهائی
بسازد که بتواند این کره را که ساخته خداوند است با تمام مجوداتش یکشبه نابود کند؟
زمانیکه ما با جنگهایمان یکدیگر را نابود میکنیم (که البته بسیاری از این جنگها مذهبی
بودهاند) و با تولیدات و سوختهای مواد شیمیائی مضر موجودات زنده را نابود میسازیم،
چرا خداوند دخالت نمیکند و جلوی بشر را که به نابودی دست پروردههایش اشتغال دارد نمیگیرد؟
ما انسانها از رنگهای طبیعت شعر میسازیم و زمانی که در کوه و کمر و دره و دریا هستیم
از این همه نعمت خدادادی لذت میبریم و خدای خود را شکر میگوییم. همنشینی با دیگران
را بر تنهایی ترجیح میدهیم و گروهی زندگی میکنیم. سپس به دستور رهبرانمان به جان
یکدیگر میافتیم و گلوی یکدیگر را میشکافیم و تمام آن زیبائی
طبیعت را آتش میزنیم. به چه دلیل خداوند این دوگانگی و تضاد را در بشر به وجود آورده
است؟
·
حیوانات و انسانها برای
تداوم بقا مجبورند که موجودات زنده را ارتزاق کنند. انسانها گیاهان را
پرورش میدهند تا آنها را مصرف نمایند. حیوانات گیاهخوار نیز از گیاهان سد جوع میکنند.
سپس انسانها همین حیوانات را به منظور خوراک خود پرورش میدهند. زمانی که دایناسورها
روی زمین جولان میکردند پستاندارن را شکار میکردند. حیوانات گوشتخواری مانند ببر
و شیر البته از خوردن ما انسانها لذت خواهند برد. فقط تصور اینکه گردن ما بین
دندانهای این حیوانات خورد شود چندشآور است. بسیاری از اجداد ما احتمالا چنین
سرنوشتی داشتند. دلیل این دائره زندگی چیست؟ چنانچه زمان به ما امان میداد، میتوانستیم
از زیبائیهای این دنیای بیکران لذت ببریم. به عنوان باهوشترین موجودات، ما میتوانیم
رهگشای رسیدن به دورترین نقاط کهکشان باشیم. ما میتوانیم به ساختن ماشینآلاتی که
ما را به هر نقطه که میخواهیم سوق دهند بپردازیم. ولیکن جسم ما اجازه اینرا نمیدهد.
ممکن است که زمانی بشر قادر باشد که با تغییرات بیولوژیکی جسم خود را مقاوم و عمر
خود را طولانی کند. ولی هم اکنون چنین چیزی به نظر غیر ممکن میاید. اگر بتوانیم دنیاهای
دیگری را کشف کنیم، شاید به موجودات زنده دیگری برخورد کنیم که برای تنازع بقا یکدیگر
را میخورند. طرز تفکر ادامه زندگی با قطع کردن زندگی دیگران به نظر وحشیانه میاید.
شاید خداوند بتواند دلیل آنرا توضیح دهد.
·
یکی از روشهائی که انسان
به آن افتخار میکند و به آن وابسته است، بالا کشیدن و ترقی در رشته مورد علاقه خود
است. از طرف دیگر، گروه کوچکی همواره در پی این میباشند که آنچه که دیگران با مشقت
بسیار به دست آوردهاند را از آن خود کنند. ولی این گروه کوچک، به دلیل ثروتی که از
دسترنج کار دیگران اندوختهاند، معمولاً در ردههای بالای اجتماع، مانند
رهبر، دیکتاتور، و فرمانروا هستند و خود را به بالای هرم جوامعشان میرسانند. پس از
بهرهوری از جامعه خود، اگر بتوانند به آنطرف مرزها نیز
دست درازی میکنند. به عنوان مثال ، بردهداری که تا قرن پیش به
صورت رسمی ادامه حیات میداد، اکنون بصورتهای دیگر، و شاید فجیعتر، در جوامع انسانی
دیده میشود. نمونههای فراوانی را در هر کشوری میتوان آورد، ولی نمونه بارز و امروزیِ
آن کنگو است. پارهای از استخراجات معدنی که در کنگو یافت میشوند به منظور استفاده
در تلفنهای همراه، و یا رایانهها، و یا اتومبیلهای جدید
از آن کشور به قیمت نازلی خریداری، و وارد غرب میشوند. به این منظور، کشورهای غربی
به رهبری آمریکا، کافیست که یک لات و دیکتاتور و بیسواد، مانند ملاهای خودمان و اعوان
و انصارشان، به قدرت برسانند و او را تا دندان مسلح کنند که دمار از روزگار معترضین
در بیاورد. در نهایت و با این هدف که این مواد اولیه را برای شرکتهای اَپِل و مایکروسافت
و و تسلا و تویوتا و سایر شرکتهای مشابه با قیمت ارزان تولید کنند، دولتهای غربی مردم
کنگو را در معادن به بیگاری و بردگی میکشانند. آیا خداوند نظری در این مورد دارد و
میتواند دلیل آنرا توضیح دهد که چرا کشورهای جهان سوم آنهائی هستند که از نظر معدنی
و منابع زیرزمینی ثروتمندند ولی این ثروت به کشورهای جهان اول که چنین معادنی ندارند
به قیمت جان مردم کشورهای فقیر منتقل میشود؟
·
اگر حرف حق مشخص است،
چه احتیاجی به این همه پیغمبر است؟ البته زمانیکه غرب دنیای سازمان یافتهای نبود و
شرق پیشرفت شایانی کرده بود، مذهب نیز در شرق زائیده شد، و آغاز کلیه مذاهب در خاور
میانه و خاور دور بود. در آنزمان در غرب انواع بتها پرستیده میشد. مذاهب البته از همان
روز نخست، و کماکان، به منظور سؤ استفاده از دسترنج دیگران بکار میروند. چرا خداوند
با دیدن مذاهب سؤاستفادهگر و انگلی، خود دخالت نکرد و وجود خود را به مردم نشناساند،
تا هیچکس به راه گمراهی نرود؟
·
چرا داستانهای مذهبی
اینگونه بچهگانه و بیپایهاند؟ احتیاجی به توضیح همه آنها نیست، که برخی مانند افسانههای
کودکانه با پایانِ غمانگیز میباشند! تنها به یک نمونه اکتفا میشود. آدم و حوا نخستین
بشر هستند، که ابتدا آدم خلق میشود و سپس حوا از دنده آدم استخراج میشود. با توجه به
این که تولید مثل مختص به زن است و امروزه یک زن میتواند بدون خوابیدن با مردی حامله
شود و انسان دیگری را به وجود بیاورد، آیا این داستان یک اختراع مردانه نیست؟ این تنها
شروع داستان خلقت است که در تمام ادیان ابراهیمی نقل شده است. البته داستانهائی در
همین رده در ادیان دیگر نیز به وفور یافت میشوند. به عنوان نمونه بودا در یک خانواده
سلطنتی بزرگ میشود ولی اعتقاد دارد که دنیا پست است و داستان تناسخ را میسازد که تا
رسیدن به نیروانا زندگی انسان باید فقط با پرستش خدا همراه باشد. بنابراین تناسخ،
هر بار که به دنیا میاییم از بار پیشین بهتر میشویم، گرچه فقط نیروانا زیباست و سایر
زندگیها پست هستند. این پایه کلیه ادیان آسیای جنوب شرقی است که تفاوت در نوع تناسخ
و زندگی دوباره است. به داستانهای اسلامی و مسیحی و یهودی که نگاه میکنیم، مسلم
است که هیچکدام توسط شخصی با یک دید علمی نوشته نشدهاند. جالب است که مذاهب در پیشرفتهترین مناطق جهان در زمان
خود به وجود آمدند. البته در آنروز اشخاص باشعوری بودند که آنها را نپذیرفتند، ولی
چون قدرتمند به مذهب برای بهرهبرداری از تودهها نیاز داشت، آنها را
در گلو خفه کرد. قدیمیترین این اشخاص که برای
ما شناخته شدهاند دمکرات و اپیکور بودند. چرا خداوند یک داستان مشخص ندارد، که در
همه جا یکسان و کمی علمیتر باشد؟
·
زمان زندگی انسانها و
سایر موجودات زنده محدود است و همه یک روز به دنیا میایند و روز دیگر میمیرند. این
چه دلیلی دارد؟ به جای آنکه انسانها پیر شوند و بمیرند، چرا خدا همه انسانها را خلق
نکرد که در یک محیط مانند کره زمین برای همیشه زندگی کنند، نه بچه باشند و نه پیر
و همیشه جوان بمانند و همیشه زندگی کنند؟ آیا این به نظر عاقلانهتر نمیاید؟ از کتب
آسمانی چنین بر میاید که آدم و حوا جوان خلق شدند و قرنها در بهشت زندگی میکردند.
چرا آنها را به بهانه ابلهانهای از بهشت راند؟ اگر اخراج آنها از بهشت و زندگیشان
در زمین یک تنبیه بود، پس ما آدمیان هزاران سال است که به دلیل گناه پدر و مادر نخستین
مجازات میشویم. شاید به این دلیل است که زندگی اینچنین دشوار میباشد. اولا، نوزاد
انسان بدون تر و خشک شدن توسط بزرگترها به هیچ وجه نمیتواند رشد کند. از زندگی تا
مرگ، یک انسان هزاران بیماری و اپیدمی و مریضی را پشت سر گذاشته است، که هر کدام به
تنهایی میتوانست او را بکشد. پس از آن جنگ برای به دست آوردن کار مناسب و تحصیلات و
خانواده و زندگی در اجتماع آغاز میشود. مسخره آن است که با پشت سر گذاشتن تمام این
مشکلات، باید خدای خود را شکر گوئیم، محبتهای او را سپاس داریم، طلب بخشایش از گناهانی
بکنیم که هزاران نسل پیش از ما اجداد اولیهمان کرده بودند، و خشنود باشیم که خداوند
بخشنده، مهربان، و آمرزنده است. هیچ انسان عاقلی نمیتواند این دوگانگی را بپذیرد.
اگر در جوانی بمیریم، همه اشک میریزند و در غم ما ناله و سوکواری میکنند و پیرهن میدرند.
اگر خیلی پیر شویم و رفتارمان مانند بچهها شود و دیگران مجبور باشند از ما نگهداری
کنند، همه آرزوی مرگ ما را میکنند. دلیل این پیر شدن و تغییر شکل دادن چیست؟ ما همیشه
در حال تغییر ظاهری و باطنی هستیم. در بچگی به دلیل کمبود عقل و تجربه اعمال خلاف
انجام میدهیم و بزرگترها باید همواره مواظب رفتار ما باشند. در جوانی در گریبان شهوت
خود هستیم. دوره تکمیل و عقلائی بودن بسیار کوتاه است و به زودی رفتارمان به بچگی
بر میگردد و جوانترها باید از ما مراقبت کنند. چرا دانش و علم بطور ژنتیک از اولیا
به اولاد منتقل نمیشود؟ چرا زندگی ادامهدار نیست؟
زمانیکه به بهشت رفتی به خدا یاداوری کن که عدهای عقیده دارند که اسرار
او را نمیتوان کشف کرد. آیا این تصور به نظر غیر منطقی نمیاید؟ مگر نه اینکه اسرار
طبیعت را انسانها هر آینه کشف میکنند و کاربردهای جدیدی برای مقابله با طبیعت بیامان،
و حفاظت از طبیعت ساکن ارائه میدهند. آیا اگر انسان دولت نمیداشت و همواره به امید
خدائی برای رفع گرفتاریهائی که همنوعش برایش فراهم میاورد نبود، آیا به نقطه والاتری
نمیرسید، و طبیعت بهتر درامان نمیماند، و کشفیات عظیمتری
نمیشد؟ همچنانکه پرسشهای فوق را از خداوند میکنی، در مورد دشمن او شیطان هم بپرس
که زیاد با منطق همخوانی ندارد. این همان سئوال مشهوری بود که قرنها پیش اپیکور کرد.
پرسش او این بود که آیا خداوند قادر بود که جلوی شیطان را بگیرد یا خیر. به نظر احمقانه
میاید که خدائی که خود اهریمن را خلق کرده است نتواند جلوی او را بگیرد. در واقع اینکه
چرا اهریمن در درجه نخست خلق شد خود پرسش اصولیتری است؟ خواهشمندم همینکه خدایت را
دیدی، پس از انجام آداب و رسوم دینی، این پرسشهای مرا از او بکن. خدا پشت و پناهت باشد
عزیز.
No comments:
Post a Comment