شاهِ شاهان عنوان کتابی است نوشتهٔ "ریزارد کاپوشینسکی". چنانکه از متن این کتاب مشخص است، کاپوشینسکی در زمان انقلاب و یا زمان کوتاهی پس از آن در ایران بوده و وقایعِ انقلاب را تعقیب میکرده است.اریشارد کاپوچینسکی (و یا ریزارد کاپوشینسکی) خبرنگاری بود که وقایع مهم آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین را گزارش میداد. دوستان او انقلابیونی چون پاتریس لومومبا، چهگوارا، و سالوادور آیِندِه بودند. او از طرف دولتهای بزرگ غرب چهار بار محکوم به مرگ شده بود. فصلهای مختلف کتاب شاهِ شاهان به تدریج ترجمه و در این وبلاگ میآیند.
ریشارد کاپوچینسکی به طور گسترده به عنوان یکی از روزنامه نگاران برجسته قرن بیستم در نظر گرفته می شود که توانایی تقریباً عرفانی در کشف چیزهای عجیب و غریب یا نادیده گرفته شده را نشان می دهد، و این جزئیات گاهاً سورئال را در روایت هایی گنجانده است که فراتر از گزارش صرف است و وارد قلمرو ادبیات می شود. ریشارد کاپوچینسکی در سال دوهزاروهفت فوت کرد.ااین کتاب، سه سال پس از انقلاب ایران به زیر چاپ رفت، که البته پیشتر از آن قسمتهائی از کتاب در مجله "نیویورکِر" به چاپ رسیده بود.اا
از بازیکنان ورق میپرسم که او چه میگوید. یکی از آنها پاسخ میدهد: "میگه که باید شأن و وقار خودمون رو حفظ کنیم."ا
دوربین میچرخد و پشت بامهای خانههای اطراف را نشان میدهد. چند جوان که خود را با شال گردنهای سپید با چهارخانههای مشکی فلسطینی ملبس کردهاند، با تفنگهای اتوماتیک روی آن بامها ایستادهاند.ا
چون به زبان فارسی آشنائی ندارم، مجددا میپرسم: "حالا چی میگه؟"ا
یکی از آنها پاسخ میدهد: "میگه ما تو کشور خودمون احتیاجی به نفوذ غرب نداریم."ا
خمینی در حال سخنرانی است، و همه با دقت به او گوش میدهند. تلویزیون چند نفر را نشان میدهد که در پایین سکو مشغول ساکت کردن بچهها هستند.ا
پس از مدتی، مجددا میپرسم: "حالا چی میگه؟"
" یکی از آنها پاسخ میدهد: "میگه هیچکس تو خونه خودمون به ما نمیگه چیکار کنیم، و یا هیچ چیزی را به ما تحمیل نمیکنه. میگه با هم متحد باشید، با هم برادر باشید."ا
آنها با زبان انگلیسی نیمه کاملشان، بیش از این چیزی نمیتوانند به من بگویند. کسانی که انگلیسی میدانند، متوجه هستند که مکالمه با این زبان در اطراف دنیا، هر آینه مشکلتر میشود. همین در مورد زبان فرانسه و آلمانی، و یا سایر زبانهای اروپائی نیز صادق است. زمانی که اروپا به دنیا مسلط بود، تجار، سربازان، و مبلغین مذهبی خود را به تمام قارهها میفرستاد، و خواستههایش را به تمام دنیا تحمیل میکرد (که البته یک تفسیر ساختگی بود). حتی در دورترین نقاط دنیا، یادگیریِ یک زبان اروپائی یک نوع برتری بود؛ دلیل یک تشخص جاهطلبانه، و گاهی یک ضرورت زندگی، اساس پیشرفت در جامعه، و گاهی حتی یک شرط انسانی بود. آن زبانها در مدارسِ افریقائی تدریس میشدند، در تجارت مورد استفاده بودند، و در مجالس سطح بالا، مانند دربارهای آسیایی و قهوهخانههای عربی دلیل احترام افزون واقع میشدند. هر کجای دنیا اروپائیان سفر میکردند، مانند این بود که در خانهٔ خودشان بودند. آنها عقاید خود را ابراز میکردند و نظرات دیگران را نیز میتوانستند درک کنند. امروزه دنیا تغییر کرده است. صدها نوع میهنپرستی در اقصی نقاط دنیا شکوفه کرده است. ملتها میخواهند خودشان عامل کنترل و سازماندهی مردم و قلمرو کشورشان؛ و همچنین مظهر منابع، تمدن، و بر اساس عرف و رسوم خود باشند. هر فرهنگی مایل است آزاد، مستقل، و متکی به ارزشهای خود باشد، و اصرار دارد (و بسیار حساسیت به خرج میدهد) که مورد احترام باشد. حتی ملتهای کوچک و ضعیف -و بخصوص آنها- از اینکه مورد موعظه قرار گیرند تنفر دارند، و با هر گونه تجاوزی میجنگند، و چنانکه کسی بخواهد ارزشهای خود را بر آنها تحمیل کند، بر علیه او شورش میکنند. ممکن است مردم قدرت را تحسین کنند، ولی تا جائی که با آنها فاصله داشته باشد، و بخصوص تا زمانی که آن قدرت بر علیه آنها نباشد. هر قدرتی اَشکال متفاوتی دارد، از جمله تسلط جویی، تمایل به توسعه طلبی، قلدری، و گرایش به پایمال کردنِ از خود ناچیزتر. همان گونه که همه آگاهیم، این قانون قدرت است. اما، ضعیفتر چه میتواند بکند؟ آنها با وحشت از اینکه بلعیده شوند، همه چیز خود را از دست بدهند، و در قدم به پیش نهادن و رو به رو شدن با موانع برای ابراز خود و زبان و عقیده و گفتار مدیریت شوند، و برای نگاهداری از یک رژیم خارجی خون خود را بدهند، و عاقبت همه با هم متلاشی شوند، واهمه دارند. به این دلیل طغیان میکنند، و برای استقلال خود و نگاهداری زبان خود شورش میکنند. در سوریه روزنامهٔ فرانسوی بسته شد؛ در ویتنام روزنامهٔ انگلیسی زبان بسته شد؛ و اکنون در ایران، هر دو روزنامهٔ انگلیسی و فرانسه زبان متوقف شدند. در رادیو و تلویزیون و رسانههای خبری فقط به زبان فارسی سخن میرود. مردی که نمیتواند یادداشت روی در یک مغازهٔ لباس زنانه را بخواند که "ورود آقایان به این لباس فروشی ممنوع است" اگر وارد شود زندان خواهد رفت. کسی که در اصفهان به یادداشت اعلام خطری که میگوید "خطر بمب- وارد نشوید" توجه نکند، امکان دارد که با ورود به آن منطقه جانش را از دست بدهد.ا
(دنبالهٔ این ترجمه ادامه خواهد داشت)
No comments:
Post a Comment