من اطلاعات زیادی در مورد مراقبت های بهداشتی آلمان به جز فرضیات پیش بینی شده ندارم. با این حال، داستان های وحشتناک مربوط به صنعت بهداشت ایالات متحده را شنیده، دیده و تجربه کرده ام. پرونده های قصور مراقبت های بهداشتی خط جدیدی از تجارت را در بین وکلا ایجاد کرده است. به عنوان مثال، بخش وسیعی از بودجهٔ یکی از سازمانهای بزرگ پزشکی آمریکا، کایزر، به قسمت حقوقی اختصاص داده شده است. وقتی عمل پزشکی تبدیل به یک تجارت می شود، با بیماران به عنوان مشتری برخورد میشود، و قصد نهائی این تجارت، خواه ناخواه افزایش هر چه بیشتر سوددهی است، حتی اگر غیر انتفاعی باشد. حداقل در سی سال گذشته، مشاغلی که زمانی به دلیل جایگاه اخلاقی و شرافتمندانهشان مورد احترام و تکریم قرار میگرفتند، مانند امور بهداشتی و قانونی، به مشاغل سودجو تبدیل شدهاند. وکلا و پزشکان می توانند حرفه خود را تبلیغ کنند و کسانی را که نیازی به خدمات پزشکی یا حقوقی ندارند متقاعد کنند که مشتری آنها شوند. بیمارستانها اتاقها و امکانات پیشرفته خود را به بازار عرضه می کنند، در حالی که هدف اصلی آنها سلامت بیماران نیست، بلکه افزایش سود است. در جامعهای که خصوصیسازی بیداد میکند، حتی سیستمهای پلیس و زندان به صنایع خصوصی تبدیل میشوند. علاوه بر این، نقش دولت به گروهی از مقامات، همراه با نمایندگان نهادهای قانونگذاری، محدود میشود تا از مزایای شرکت ها محافظت کنند، در حالی که چیزی جز بیکاری طولانی و صف های آشپزخانه برای مردم فراهم نمی کند. دولتِ شرکت سالار باید ماشین جنگی را همواره فعال نگاه دارد.ا
ما آنقدر به دارو عادت کردهایم که تقریباً در همه جا و در خانه هر کسی میتوان داروجات بسیاری را یافت، نه تنها در کابینتهای حمام، بلکه در کابینتهای آشپزخانه، یخچالها، کشوهای آینه روشویی و حتی در اتاق خواب کودکان. شرکت های داروسازی حدود نیمی از بودجه خود را صرف تبلیغات می کنند، تا افراد سالم را به نیاز محصولات خود متقاعد کنند. مسئولیت های پزشکان به ترویج داروهای تولید شده توسط شرکت های داروسازی تغییر کرده است. تا زمانی که این اعتماد کورکورانه به پزشکان وجود داشته باشد و فرض بر این باشد که آنها همه چیز را می دانند، بدون شرم میتوانند هر اشتباهی را مرتکب شوند. در واقع ما آنقدر به دانش آنها اِتّکا کردهایم که همیشه احساس می کنند بالاتر از مردم عادی هستند. شما به سختی می توانید پزشکی را بیابید که فاقد تکبر، خودپسندی، خودخواهی و مقدار قابل توجهی خود بزرگ بینی باشد. هنگام مراجعه به پزشک و پس از توضیح مشکل سلامتی خود، اگر در مورد آنچه که فکر می کنید بیماری شماست و راه علاج آن نظر دهید، او گفته شما را تصدیق نمی کند و حتی ممکن است که به طرز تحقیر آمیزی نظر شما را رد کند. وقتی فردی در اتاق عمل بستری می شود، از آنجایی که زندگی آن شخص در دست پزشک است، جراح طوری رفتار می کند که گویی خالق او است. با توجه به اینکه آنها درآمد شش رقمی سالمی دارند -به جز پزشکان در استخدام گروههای پزشکی، مانند کسانی که در بیمارستان های زنجیره ای کار می کنند- میتوانند حق وکالتهای کلان را بپردازند. از سوی دیگر، برای فردی که یکی از عزیزان خود را از دست داده است، گذراندن یک پروسه دعوای طولانی و دردناک معمولاً مقدور نیست. به همین دلیل است که بیشتر پرونده ها به دادگاه ختم نمی شود و پزشکان مختارند که همان خطا را تکرار کنند. البته همه ما در حرفه خود مستحق برخی اشتباهات هستیم، اما برای پزشکی که به موضوع مرگ و زندگی بیماران می پردازد، باید تمام اقدامات را انجام داد تا از هر گونه خطایی جلوگیری شود.ا
آن شخص از بستگانم که در آلمان باید پروستاتش را جراحی میکرد، که البته پروستات بدخیمی نیز بود، با توجه به اینکه این عمل در بین مردان بسیار شایع است، به نظر نمیآمد که دچار مشکلی شود. این یک روالِ جاری است که پزشکان پیش از هر عملی مطمئن میشوند که بقیه اعضای بدن بطور طبیعی کار خود را انجام میدهند، و چنانکه موردی باشد، قبل از عمل نخست آن مورد را برطرف میکنند. پیش از این جراحی ولی فراموش کردند که مطمئن شوند فشار خون او باید به حد نرمال کاهش می یافت. همینکه عمل آن شخص پایان یافت، شروع به از دست دادن خون کرد. پزشکان آغاز به پُمپاژ خون بیشتر کردند، که البته عوارض دیگری به وجود آورد. در نهیات مجبور شدند کاسهٔ سر او را بردارند که این به فلج شدنِ این خویشاوند انجامید. بافت مغز متورم آنقدر بزرگ شده بود که دیگر در جمجمهٔ مغز او جای نمیگرفت، و مجبور شدند بخشی از کاسهٔ سر را جدا کنند تا برای ورمِ در حالِ رشد فضای بیشتری باشد، و این عمل او را در حالت کُما قرار داد. زمانی که بیدار شد، کلّیهٔ خاطراتش محو شده بودند، و گرچه قلبش هنوز کار میکرد، ولی عضلات او توانائیِ خود را از دست داده بودند. این دردناک است که مردی با پاهای خود وارد بیمارستان میشود، و او را روی تخت چرخدار از بیمارستان خارج میکنند. گویی که با هر دو پا به سوی گور خود قدم برداشته باشد.ا
No comments:
Post a Comment