دولتهای غربی با مردم کشورهای استعمار زده، مانند مردم کشور ما، از دمکراسی سخن میگویند، و اینکه چگونه مردم آنها از این آزادی فردی و اساسی و پایهای برخوردارند و آنرا پاس میدارند. یکی از راههای بررسی این ادعا، بررسی قوانین اساسی دولتهای غربی است. تا آنجا که به دموکراسی مربوط می شود، قانون اساسی ایالات متحده به عنوان بهترین قانون اساسی نوشته شده در بین تمام کشورهای غربی شناخته شده است. بنابراین، آغاز خوبی خواهد بود که نگرشی به قانون اساسی ایالات متحده بیاندازیم و با آن آشنا شویم، به خصوص که سران این کشور در هر موقعیتی آنرا ذکر میکنند و از سیستمهای وحشیانه و غیر دمکراتیک در آفریقا و خاورمیانه انتقاد میکنند. در اینصورت، قانون اساسی آمریکا را از روز نخست پیگیری میکنیم تا به ارزشهای آن پی ببریم.ا
قانون اساسی ایالات متحده، تصویب شده در ۱۷ سپتامبر سال ۱۷۸۷، پایه و اساس آنچه که اکثریت شهروندان آمریکا آن را ضامن واقعی آزادی و عدالت به منظور رسیدن به خوشبختی میدانند، میباشد. قانون اساسی به وضوح دولت را به سه قوه مستقل تقسیم کرده و وظایف هر قوه را در هفت ماده مشخص کرده است. در این قانون اساسی، ۲۷ اصلاحیه وجود دارد که دَه مورد نخست آن "منشور حقوق" نامیده میشود. بیانیهٔ آغازین این قانون اساسی چنین است: "ما مردم ایالات متحده برای تشکیل اتحادیه کاملتر، برقراری عدالت، تأمین آرامش داخلی، تأمین دفاع مشترک، ارتقاء رفاه عمومی و تأمین مواهب آزادی، برای خود و آیندگانمان، این قانون اساسی را برای ایالات متحده آمریکا تعیین و وضع کنیم." بر این اساس، مردم ایالات متحده - و نه حاکمانشان- قانون اساسی را تعیین کردهاند. آیا این بدان معناست که همه مردم در ایالات متحده قانون اساسی را تصویب کرده اند؟ قانون اساسی شرایط رای دادن را به ایالت ها واگذار کرده است که بطور محلی تصمیم بگیرند. در آن زمان و تقریباً در همه ایالتها، تنها مالکان مرد سفیدپوست میتوانستند رأی دهند. مشمولیت کلیه مردم هر ناحیه برای رائ دادن، پس از نبردهای سنگین، و پس از سالیان سال مبارزه به منصهٔ ظهور رسید، که در گاهشماری زیر، فهرستوار، خلاصهٔ پیشرفت آن میاید.ا
ا- بین سالهای ۱۷۸۷ و ۱۸۶۰ فقط مردان سپید پوست و مالک زمین، یا زمیندار، حق رائ داشتند.ا
ا- به منظور آنکه کلیه مردان سپید پوست، و نه فقط مالکین، بتوانند رائ بدهند کمپینی از سال ۱۸۱۲ آغاز شده بود. این کمپین حدود چهل سال طول کشید تا اینکه مردان سپید پوستی که مالک زمین نبودند بتوانند رائ دهند.ا
ا- ده سال پس از آنکه مردان سپید پوست بدون زمین حق رائ گرفتند، در سال ۱۸۷۰ قانون به مردان سیاه پوست -و نه بومیان- حق رائ داد، گرچه هنوز زنان نیز از این حق محروم بودند.ا
ا- در ایالات جنوبی ولی با یک نظر سنجی از حق رائ مردان غیر سپیدپوست هنوز هم جلوگیری میشد.ا
ا- ۱۴۳ سال پس از تصویب قانون اساسی، در سال هزار و نهصد و بیست، به زنان نیز اجازهٔ حق رائ داده شد، و چهار سال پس از آن، در سال هزار و نهصد و بیست و چهار میلادی ، به بومیان نیز بر طبق قانون فدرال حق رائ داده شد.ا
ا- باید توجه داشت که ایالات قوانین مختص به خود را داشتند و به عنوان مثال در ایالات جنوبی حق رائ هنوز هم مختص مردان سپید پوست بود.ا
ا- به پروسهٔ رائ دادن در ایالات متحده "پُل" میگویند و مالیاتی تحت عنوان "مالیات پُل" وجود داشت که فقرا را، که شامل رنگین پوستان و بومیان به دلیل فقر مالیشان میشد، از ری دادن محروم میکرد. در سال ۱۹۶۴ این مالیات برداشته شد تا همه بتوانند رائ دهند.ا
ا- ابزارهای دیگری در ایالت های جنوبی برای منع مردم سیاهپوست از رای دادن به کار گرفته شد. به عنوان مثال، مالیات رای گیری در انتخابات ایالتی ادامه یافت.ا
ا- در سال ۱۹۶۵ قانونی تحت عنوان "حق رائ" تصویب شد، که بر طبق آن هر گونه ممانعتی برای رائ دادن رنگین پوستان و بومیان از جلوی پایشان برداشته میشد. از این پس، مردان سپید پوست راههای مختلفی مییافتند تا با شیوههای تحریک آمیز از رائ دادن رنگین پوستان جلوگیری کنند.ا
ا- در سال ۱۹۶۶ "دادگاه عالی ایالات متحده" مالیات رائ را پایان یافته اعلام کرد، گرچه در رائ گیریهای ایالتی آن همچنان ادامه داشت.ا
ا- "سوگند خدمت" که برای رئیس جمهوران در زمان انتصاب وضع شده بود و یک سوگند پروتستانی بود، با ریاست جمهوریِ کندی در سال ۱۹۶۰، یک کتولیک، و اوباما در سال ۲۰۰۸، یک سیاه پوست، جنبهٔ انقلابی پیدا کرده بود!ا
ا- در سال ۲۰۰۸، زمانی که مردم از دولت راست افراطی جورج بوش به ستوه آمده بودند، یک غیر سفیدپوست این مقام را دریافت کرد. نتیجه با این حال یکسان بود. اوباما، اولین رئیس جمهور آفریقایی-آمریکایی، با حمایت از سرمایهداران و عقب نگاه داشتن طبقه کارگر، از سلف خود چندان عدول نکرده بود. ا ا
گاهشماری فوق منعکس کنندهٔ تلاشهای دولت در دموکراسیسازی جامعه و شامل کردن همه افراد در این دموکراسی میباشد. با خواندن کتابهای تاریخ، بهویژه تاریخ نوشتهی زنده یاد هوارد زین، هر یک از این حقوق پس از دههها -و در برخی موارد پس از قرنها-نبردهای خونین با دولت دریافت شد. اما آیا قوانین و مقررات این سرزمین همه را در تصمیم گیری در مورد آینده ملت خود و توزیع ثروتی که خود شهروندان در گسترش آن سهیم بودهاند شریک میدارد؟ با توجه به تعداد افرادی که در حال حاضر رای می دهند، و طبقات نژادی و اقتصادی که تعلق این رائ دهندگان به آن طبقات میباشد، با شگفتی می بینیم که مانند قرن هجدهم، یک گروه منتخب از مالکان و ثروتمندان -یعنی اکثریت سپید پوستان- در روند این رائگیری شرکت میکنند.ا
از آنجایی که دموکراسی در ایالات متحده برای ثروتمندان و قدرتمندان فراهم شده است، هر دولتِ در قدرت -جمهوری خواه یا دموکرات یا ویگ یا فدرالیست- تلاش کرده است تا نظام سیاسی را در دست منتخبین و ثروتمندانِ با نفوذ نگه دارد. یک سیستم -یا طبقه حاکم آنطور که "اندرو باسویچ" آن را می نامد- وجود دارد که کلیهٔ انتخابات را کنترل می کند و دو نامزد آخر یکی از دو حزب اصلی مورد بررسی دقیق قرار می گیرند تا اطمینان حاصل شود که از ارزش های ثروتمندان و قدرتمندان محافظت میکنند. این روند از سال هزار و نهصد و هشتاد که ریگان توسط کالیفرنیاییهای ثروتمندش به قدرت رسید، به سرعت بهبود یافت. آخرین حمله به قانون اساسی در زمان ریاست جمهوری بوش دوم انجام شد، زمانی که او ماهیت "مَگنا کارتا" و "هِبیوس کُرپُس" -دو قانونی که از آزادیهای شخصی حمایت میکنند و به دولت اجازهٔ خدشهدار کردن این آزادیها را نمیدهند- را با معرفی شکنجه و آدم ربایی و اجازه استراق سمع و بازرسی بدون حکم دادگاه، نابود کرد. هر دو مجلس نیز که توسط مجتمع صنعتی نظامی انتخاب شده بودند، قوانینی مانند "قانون میهن پرستان" را تصویب کردند و به حمایت از طبقهٔ حاکم رائ دادند.ا
رای و قدرت مردم توسط دولت به حداقل رسیده است و اختلاف بین فقیر و غنی به حدی است که طبقهٔ متوسط به آرامی در حال افول است و به زودی این طبقه کاملا مضمحل میشود. دولت تا آنجا که بتواند از طریق قوانین مردم را تحت کنترل خود در میاورد. دولت با استفاده از حادثهٔ یازده سپتامبر به عنوان یک بهانه، بهترین فرصت را داشت که نه تنها به سرزمین های دیگر برای نفت حمله کند، بلکه آزادی شهروندان خود را نیز محدود سازد. در نتیجه، هیچ کس نمی تواند بدون یک جستجوی بدنیِ تحقیر آمیز، با افشای شخصی ترین وسایل و انتظار در صف های طولانی برای عبور از یک تجربه تحقیر کننده در فرودگاه، سوار هواپیما شود. در هر خیابان اصلی و هر دفتر عمومی یا تجاری دوربینهایی وجود دارد که حریم شخصی را از بین میبرد. قوانین ملیّتی و نژادی باعث ایجاد فضای ترس و نفرت میشود. به منظور کسب سود بیشتر برای مجتمع صنعتی نظامی، دشمن جدیدی تحت عنوان "تروریست اسلامی" اختراع شده است. دولت می تواند مردم را با تقسیم کردن آنها به نژادها و جنسیت ها و گروه ها و قبایل مختلف کنترل و دیکته کند، بدون اینکه آنها حتی متوجه این موضوع شوند. برانگیختن جنگهای مذهبی، ترویج ناسیونالیسم علیه سایر ملیتها، در کشوری که توسط ملیتهای مختلف ایجاد شده است، و به وجود آوردن فضائی برای رویارویی بین دارا و ندار، تاکتیکهایی برای مشغول نگاه داشتن تودهها، خوشنودی، و همواره خود را مقصر دانستن است.ا
تعجب آور است که در حالی که منابع ملی کشورهای جهان سوم غارت میشوند، و شهروندان خاورمیانه و آفریقا توسط شرکتهای آمریکایی و متحدان اروپایی آن از طریق دیکتاتورهای مستقر به بردگی گرفته میشوند، تنها زمانی که مردم قیام میکنند روسای جمهور ایالات متحده با مردمی که تحت چنین دیکتاتوری آسیب دیده اند تظاهر به همدردی میکنند. در مرحله دوم قیام مردم، زمانی که راه دیگری برای حفظ دیکتاتور در قدرت وجود ندارد، مقامات آمریکایی قیام ها را تحسین میکنند. این در حالی است که رسانه های اصلیِ صدای قدرتمندان همچنان از فرهنگهای پَستِ آنها انتقاد میکنند! هنگامی که دیکتاتور رشتههای خیمه شب بازی را شل میکند، تغییر رژیم با شعار "صدور دمکراسی" به دستور روز تبدیل میشود. از آغاز قرن حاضر، در حالی که مجتمع صنعتی نظامی ایالات متحده، که آیزنهاور در سخنرانی خود خطاب به ملت در هفدهم ژانویه سال هزار و نهصد و شصت و یک هشدار داد، درگیر ایجاد جنگ در خاورمیانه بود، ما برای نخستین بار شاهد انتخابات مردمی در کشورهای آمریکای جنوبی بودیم. این یک شوخی تلخ است که در حالیکه دموکراسی نوپای غرب به طرز گستردهای در حال ریزش است، روسای جمهور آن را به کشورهای جهان سوم صادر میکنند. البته ایالات متحده و متحدانش هیچ شانسی را برای درگیر شدن برای بازگرداندن سگ های پیر از دست نمی دهند، گرچه این روزها درگیر جنگی هستند که با روسیه آغاز کردند، و توسط گماشتگانشان در اکراین، باعث ویرانی و نابودی این سرزمین شدند. باید توجه داشت که هیچگاه هیچ قدرت جهانی حاضر به تقبلِ از دست دادن امپراطوری خود نبوده است، و همیشه با یک جنگ خانمانسوز از قدرت خود دست شسته است.ا
در چند سال گذشته، علاوه بر تغییر رژیم دولتهای آمریکای جنوبی به دول انسانی تر، شاهد خیزشهائی در بسیاری از کشورهای دیگر بودهایم. همچنین در چند سال اخیر، شرایط جهانی تغییر کرده و جایگزینیِ اقتصادیِ ابرقدرت جدیدی، چین، در حال شکلگیری است. از نظر تاریخی چنان که اشاره شد، هیچ ابرقدرتی با سکوت و آرامش این جایگزینی را نپذیرفته است، و جابجائیِ ابرقدرتها همیشه پس از یک جنگ خانمانسوز صورت عمل گرفته است. از آنجائی که جنگ دیگری هم اکنون با رقیب ضعیفتری، یعنی روسیه، در اُکراین جاری است، باید امیدوار باشیم که با خاتمهٔ هر چه سریعتر این جنگ، تبادُل نیروها و جانشینیِ یک ابرقدرت جدید به آسانی انجام پذیرد. بهترین برچسب روی سپر ماشین که در این مورد دیده ام، برچسبی است که روی آن نوشته شده بود "بجای صدور دمکراسی، اجازه دهید که از خانه خود آغاز کنیم."ا
No comments:
Post a Comment