اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Sunday, August 13, 2023

زدودن مِهی تحت عنوان "جنگ بی‌ دلیل"ا

ادوارد لوزانسکی
نهم اوت سال ۲۰۲۳

برای ثبت: من در اوکراین به دنیا آمدم، در روسیه تحصیل کردم و در آمریکا به عنوان محقق فیوژن لیزر و استاد ریاضیات و فیزیک کار کردم. من در هر سه کشور اقوام و دوستانی دارم و در سی‌ و پنج سال گذشته سعی کرده ام تمام تلاشم را بکنم تا آنها را دوست، شریک یا حتی متحد کنم. در عوض، هر سه اکنون در حال جنگ هستند، حتی اگر برخی جنگ ایالات متحده را فقط "یک جنگ نیابتی" بنامند.ا


به نظر می رسد که این یک شکست کامل تلاش های من است، اما امیدوارم این خلاصه کوتاه کمی مه جنگ را پاک کند، که ممکن است به جستجوی اجتناب از بدترین سناریو کمک کند.ا

 فکر می کنم من اولین کسی بودم که استقلال اوکراین از اتحاد جماهیر شوروی را در دسامبر ۱۹۷۶ به رسمیت شناخت، یعنی پانزده سال قبل از اینکه اوکراین استقلال واقعی خود را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ بدست آورد. این واقعه در سفارت ایالات متحده در وین پایتخت اتریش، در طول درخواست من برای ویزای ورودی اتفاق افتاد. وین اولین توقف من پس از اخراج از اتحاد جماهیر شوروی به دلیل فعالیت های مخالف رژیم من بود. "جرم" اصلی من توزیع مجله ادبی زیرزمینی "قاره" بود که نشریه اصلی نیروهای دموکراسی خواه روسیه بود. این نشریه توسط الکساندر سولژنیتسین برنده جایزه نوبل تأسیس شده بود و توسط نویسنده ولادیمیر ماکسیموف ویرایش شده بود، که البته هر دو قبلا از کشور اخراج شده بودند. مجله توسط ناشر آلمانی اکسل اسپرینگر چاپ می شد و سپس به صورت قاچاق به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فرستاده می شد، جایی که در آن زمان توزیع چنین ادبیاتی ممکن بود شما را به زندان، بیمارستان روانی یا یا تبعید رهسپار کند. در مورد من این مورد دوم بود، به دلیل روابط خانوادگی سطح بالائی که داشتم، که این البته داستان دیگری است.ا

فرم درخواست ویزا شامل یک سوال در مورد محل تولد من بود که من به آن پاسخ دادم "کیف، اوکراین". مقامات سفارت مخالفتی نکردند و این اطلاعات بعداً در تمام اسناد بعدی از جمله اولین پاسپورت ایالات متحده من پس از دریافت شهروندی مورد استفاده قرار گرفت.ا

پایان اتحاد جماهیر شوروی همچنین به جنگ سرد پایان داد، و بوی آزادی در سراسر روسیه جدید احساس می شد. اما در مورد من، این اتفاق حتی چند سال قبل از آن افتاد، زمانی که در اکتبر ۱۹۸۸ یوری اوسیپیان، مشاور علمی گورباچف رئیس جمهور شوروی، که همچنین معاون آکادمی علوم شوروی و عضو آکادمی مهندسی ملی ایالات متحده بود، با من تماس گرفت. من و یوری همدیگر را در مسکو می شناختیم، جایی که به عنوان فیزیکدان هسته ای کار می کردم. او از من دعوت کرد تا در مورد ایده های مختلف برای بهبود روابط بین دو کشور گفتگو کنیم. با در نظر گرفتن سابقه من، از جمله مصاحبه های تلویزیونی و انتشارات در رسانه های ایالات متحده که به شدت از اتحاد جماهیر شوروی انتقاد می‌کردم، این کاملا غیرمنتظره بود. با این وجود، تصمیم گرفتم بپذیرم و در مسکو با بسیاری  از افراد سرشناس شوروی و بعدها با خود گورباچف آشنا شدم. خلاصه این دیدارها را می‌توان اینگونه بیان کرد: مسکو دائماً پیشنهادهایی به واشنگتن ارسال میکرد و درخواست میکرد که در دستور کار خود، همکاری فراتر از کنترل تسلیحات را به میزان قابل توجهی گسترش دهند، اما از واشنگتن بجز سخنان بوروکراتیک پاسخ مناسبی دریافت نمی‌کنند. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند که به دیپلماسی دو سویه که گاهی اوقات «دیپلماسی مردمی» یا «کانال های پشتیبان» نامیده می شود، وارد شوند.ا

من از این ایده خوشم آمد، و ما موافقت کردیم که دیدارهای هیئت‌های روسی و آمریکایی را برای تدوین پیشنهادهای ملموس انجام دهیم. این یک تلاش عظیم بود که شامل بسیاری از سفرهای رفت و برگشت، کاوش در مناطقی از تجارت، علم، آموزش، فرهنگ، پزشکی، کشاورزی تا فضا، امنیت، نظامی و غیره بود.ا

شهردار مسکو یک عمارت در مرکز شهر برای دفتر ما فراهم کرد، در حالی که در واشنگتن پول برای خرید یک خانه شهری در منطقه میدان دوپانت به همین منظور جمع آوری شد. هر دو ساختمان پرچم های آمریکا و روسیه را بر روی دیوارهای بیرونی خود نصب کردند و در واشنگتن آن را "خانه روسیه" نامیدند که در جلوی آن مجسمه نیم تنه آندری ساخاروف، فیزیکدان هسته ای مشهور روسی، برنده جایزه صلح نوبل که در غرب مورد ستایش بود، ولی‌ تحت آزار و اذیت مقامات شوروی قرار گرفته بود تا اینکه گورباچف او را عفو کرد، را نیز نصب کردیم.ا

پیش‌نویس‌های پیشنهادی «شیار دو» ما در جلسات منظم ایالات متحده و روسیه در کپیتول هیل و در آکادمی علوم روسیه با مشارکت اعضای کنگره و نمایندگان دومای روسیه و همچنین با مقامات دولتی و به‌ویژه کارشناسان هر دو کشور مورد بحث قرار گرفت.ا

برخی از ما در کاخ سفید با پرزیدنت جورج بوش پدر، معاون او دن کویل، و در کرملین با گورباچف و یلتسین که پس از استعفای گوربی در بیست و پنج دسامبر سال ۱۹۹۱ رئیس جمهور روسیه شد، گفتگوهای مستقیم داشتیم. حتی رسانه های جریان اصلی ایالات متحده، از جمله نیویورک تایمز و واشنگتن پست، مقالات ستایش آمیزی درباره فعالیت های ما در آن زمان نوشتند.ا

 برای جشن گرفتن شب سال نوی ۱۹۹۲، حدود سیصد تاجر آمریکایی، برخی از آنها را با خانواده‌هایشان، به کرملین آوردیم، جایی که مقامات معتبر روسی و جیمز کالینز سفیر ایالات متحده به آنها پیوستند. روز بعد، آمریکایی ها به خانه های مختلف روسیه دعوت شدند تا به جشن های ما ادامه دهند و تعهد و دوستی و همکاری بدهند. محبوبیت ایالات متحده در بین روس ها در آن زمان بیش از هشتاد درصد بود. دانشگاه دولتی مسکو در یک حرکت نمادین، دفتر حزب کمونیست خود را به دانشگاه آمریکایی که اخیراً ثبت شده بود، منتقل کرد.ا

علاوه بر این، شهردار مسکو یک عمارت در مرکز شهر را که قبلاً مدرسه رهبران جوان حزب کمونیست را در خود جای داده بود، به اضافه یک ملک دویست هکتاری که قبلا خانه‌های روستایی اعضای دفتر سیاسی، از جمله خانه برژنف، را در خود جای داده بود، به دانشگاه آمریکائی در مسکو منتقل کرد.ا

معاون رئیس جمهور کویل یک نامه تبریک شخصی از طرف پرزیدنت بوش برای من ارسال کرد و در کنگره یک ائتلاف بزرگ دو حزبی در حال کار بر روی لایحه ای برای تأمین مالی این دانشگاه بود. من وطنم را فراموش نکردم و در عین حال روی تأسیس دانشگاه آمریکایی در اوکراین نیز کار می‌کردم.ا

روزهای خوب فرا رسیده بود، و رویاهای من به حقیقت می پیوستند و مرزی نداشتند. بسیاری از تبعیدیان، از جمله سولژنیتسین و ماکسیموف، به روسیه باز می‌گشتند، مجله «کنتیننت» نیز به روسیه بازمی‌گشت، جایی که از حمایت مالی مستقیم هم از طرف دولت مسکو و هم از طرف سفارت ایالات متحده برخوردار میشد. من و همسرم در لیست مهمانان پذیرایی سفارت قرار گرفتیم.ا

همانطور که معلوم شد - اوه، نه چندان سریع. در حالی که برخی از آمریکایی‌ها، که من آنها را «آدم‌های خوب» می‌نامم، آماده بودند تا دشمنان سابق را به دوستان، شرکا و متحدان تبدیل کنند، «افراد بد» از دیگر گروه‌های قدرتمند ایده‌های متفاوتی داشتند که چند سال قبل توسط یک متفکر کمتر ساده لوح و واقع بینانه‌تر، توضیح داده شده بود. او یک دیپلمات برجسته آمریکایی و سفیر سابق ایالات متحده در مسکو، جورج کنان بود: «اگر اتحاد جماهیر شوروی فردا در زیر آب های اقیانوس غرق می شد، تأسیسات نظامی-صنعتی آمریکا به طور قابل ملاحظه ای باید ادامه می داد. بدون تغییر، تا زمانی که دشمن دیگری اختراع شود. هر چیز دیگری شوک غیرقابل قبولی برای اقتصاد آمریکا خواهد بود.ا

با این حال، با جورج اچ دبلیو بوش در کاخ سفید، «بچه‌های خوب» اهرم‌هایی داشتند، اما پس از پیروزی بیل کلینتون در انتخابات ۱۹۹۲، تشکیلات سیاست خارجی واشنگتن، که گاهی اوقات «دولت عمیق» نامیده می‌شود، علاقه‌ای به کار ما نداشت. سرخوشی در مورد پیروزی در جنگ سرد، و طلوع دورانی از دنیای تک قطبی تحت رهبری کامل آمریکا، که برخی آن را هژمونی می‌خواندند، باعث شد تا آنها باور کنند که روسیه و منافع او دیگر مرتبط نیستند. در محاسبات آنها، از این پس مسکو چاره ای جز اطاعت از دستورات واشنگتن نخواهد داشت، زیرا راه دیگری برای رفتن نداشت. همانطور که کنان پیش بینی کرد، ایده های ما در مورد همکاری تجاری و امنیتی سودمند دوجانبه تا حد زیادی نادیده گرفته شد.ا

بدتر از آن، تحت رهبری کلینتون گور و مشاور ارشد روسی آنها، استروب تالبوت، بزرگترین سرقت قرن بیستم تحت سیستم "سرمایه داری راهزنان" آغاز شده بود. داستان های زیادی در مورد جزئیات این سرقت وجود دارد، از جمله گزارش کنگره "راه روسیه به سوی فساد" که توسط گروهی از اعضای کنگره تهیه شده است. این همان چیزی است که یکی از صریح ترین منتقدان روسیه، که به سختی می توان او را معذرت خواهی پوتین نامید، در مقاله خود با عنوان «چه کسی روسیه را غارت کرد؟» گفت: «آنچه که پرونده روسیه را تا این حد غم انگیز می کند این است که دولت کلینتون ممکن است یک مورد را هدر داده باشد- یکی از گرانبهاترین دارایی های قابل تصور  آرمان گرایی و حسن نیت مردم روسیه بود که پس از هفتاد سال حکومت کمونیستی ظهور کرد. شکست روسیه ممکن است نسل‌ها ما را تحت الشعاع قرار دهد.»ا

حتی بدتر از آن، در همان زمان، کلینتون و تالبوت تلاش برای گسترش ناتو، از جمله اوکراین را آغاز کردند، که بسیاری از آمریکایی‌های دارای تفکر استراتژیک به شدت به آن اعتراض کردند. در میان آنها جورج کنان فوق الذکر که آن را "اشتباه مهلک سیاست خارجی" نامید، اکثر اعضای انجمن کنترل تسلیحات، نوزده سناتور آمریکایی و بسیاری دیگر بودند. دانیل پاتریک مونیهان، سناتور نیویورک گفت: «توسعه ناتو دری را برای جنگ هسته‌ای آینده باز خواهد کرد.»ا

دوستان اوکراینی ما دستور کار متفاوتی داشتند که ما سعی داشتیم آن را در واشنگتن به اطلاع عموم برسانیم. خلاصه این دستور کار به شرح زیر است: اوکراین فارغ از یوغ کمونیستی، داشتن بخش های قوی صنعتی و کشاورزی، آب و هوای مساعد و زمین های حاصلخیز، پتانسیل زیادی برای تبدیل شدن به یکی از مرفه ترین کشورهای اروپایی را داشت.ا

اصلاحات مؤثر ضد فساد، سطح معینی از خودمختاری برای مناطق با جمعیت قومی زیاد روسی، و وضعیت بی طرف بدون عضویت در هیچ بلوک نظامی، اوکراین را قطعاً به کشوری شاد و مرفه تبدیل میکرد.ا

در ماه مه ۱۹۹۳ ما یک نشست سه جانبه در کنگره آمریکا با قانونگذاران کنگره ایالات متحده، دومای روسیه و رادای اوکراین ترتیب دادیم تا در مورد آنچه که ایالات متحده آماده بود برای کمک به روسیه و اوکراین در گذار دشوار آنها از کمونیسم به دموکراسی انجام دهد، بحث و گفتگو کنیم.ا

تام لانتوس، عضو کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان، که ریاست این جلسه را بر عهده داشت، گفت که اگر گورباچف در سال ۱۹۸۹ به ما گفته بود که آماده انحلال اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو است - و برای انجام آن یک تریلیون دلار درخواست کرده بود - کنگره به احتمال زیاد موافقت می کرد، مجوز صد میلیارد سالانه برای یک دوره ده ساله. با این حال، همانطور که معلوم شد، روس ها این کار را به تنهایی انجام دادند. پس چرا وقتی کار در حال انجام است، پول مالیات دهندگان ایالات متحده را خرج کنیم؟ لانتوس گفت: «بچه ها، شما تنها هستید. جیمز وولسی، رئیس سیا و دیگر اعضای کنگره که بعد از آن سخنرانی کردند، کمابیش همان خطوط را تکرار کردند.ا

اگر آن پیام بدبینانه به نظر می رسید، خوب، سیاست خارجی همیشه همینطور است. اما از آنجایی که ایالات متحده روسیه و اوکراین را تنها نگذاشت، یانکی ها به خانه خود نرفتند، کمی هم گمراه کننده بود. میلیاردها دلار مالیات آمریکایی در اوکراین ریخته شد، نه برای تقویت اقتصاد، بلکه برای اصلاح افکار عمومی که عمدتاً طرفدار وضعیت بی طرف و مخالف پیوستن به ناتو بودند.ا

ویکتوریا نولند، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور اروپا بود که اعتراف کرد که "ما بیش از پنج میلیارد دلار برای کمک به اوکراین در این اهداف و اهداف دیگر که تضمین کننده یک اوکراین امن، مرفه و دموکراتیک است، سرمایه گذاری کرده ایم." در واقع هدف از این پول ایجاد شکاف بین دو کشور اسلاو و سوق دادن اوکراین به ناتو بود.ا

این پول، به علاوه کمک مالی جرج سوروس، کانادا، و دیگر کشورهای غربی، به تحریک انقلاب رنگی «نارنجی» در سال ۲۰۰۴ کمک کرد تا یک دولت طرفدار ناتو به قدرت برسد. آنها موفق شدند،  اما روحیه ضد ناتو در کشور همچنان قوی بود. بنابراین نیاز به انقلاب دوم بود. این بار نام آن «میدان» بود، و این ویکتوریا نولند بود که آن را در موقعیت مکانی در "کیف" هماهنگ کرد، در حالی که دائماً به جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور وقت، که اوباما نمونه کار اوکراین را به او داده بود، گزارش می‌داد و نظرات متقابل دریافت میکرد.ا

تمام توجه رسانه‌ها در تماس تلفنی لو رفته او با جفری پیات، سفیر ایالات متحده، که درباره جزئیات کودتا، دو هفته قبل از وقوع آن در بیست و دوم فوریه سال ۲۰۱۴ صحبت می‌کرد، دربارهٔ سخنان توهین آمیز او به اتحادیهٔ اروپا متمرکز شده بود. با این حال، آنچه که تقریباً به طور کامل نادیده گرفته شد این بود که چند ثانیه بعد او همچنین اشاره کرد که دائماً در حال بحث درباره کار خود با سالیوان می‌بود، و اضافه کرد که "بایدن مایل است".ا

نیازی به گفتن نیست که دولت جدید اوکراین که توسط واشنگتن انتخاب شده بود بلافاصله قصد خود را برای پیوستن به ناتو اعلام کرد.ا

شکی نیست که اگر این کودتا نبود، امروز در اوکراین جنگی رخ نمی‌داد، اما مطابق با روایت رسواکننده « روسیه گیت»، جای تعجب نیست که کاخ سفید، اکثریت دو حزبی در کنگره، و اتاق‌های فکری که بودجه آنها توسط مجتمع نظامی-صنعتی تامین می‌شود، همه آن را به گردن روسیه می‌اندازند.ا

قابل تذکر است که موضع گیریِ رسانه های اصلی ایالات متحده واقعاً شرم آور است. اشلی ریندسبرگ در «تماشاگر» هیستری ضد روسی را «ویتنام رسانه‌ها» نامید. او با تلخی می نویسد که جنگ صلیبی علیه روسیه به " موجودیت یک جریان اصلی تبدیل شده است، به طوری که برخی از مشهورترین نشریات در کشور را مجبور کرده است که آشکارا از ارزش های گرامی روزنامه نگاری مانند بیطرفی و بی نظری چشم پوشی کنند."ا

من فکر می کنم آنچه اکنون در اوکراین اتفاق می افتد بدتر از جنگ های آمریکا در ویتنام و خاورمیانه، که از عراق آغاز شد، می‌باشد. در آن زمان، حداقل می‌توان از مبارزه با کمونیسم یا ترور به عنوان دستاویز استفاده کرد. در اینجا ما شاهد سیاست تحریک، تأمین مالی و طولانی کردن جنگ بین دو ملت مسیحی هستیم که بیش از سه قرن در کنار هم زندگی می کردند و با پیوندهای نزدیک تاریخی، مذهبی، اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی به یکدیگر پیوند خورده‌ا‌ند.ا

اگر کودتای هماهنگ شده بایدن و نولند برای برکناری رئیس جمهور منتخب دموکراتیک اوکراین در فوریه ۲۰۱۴ نبود، آن کشور همچنان قلمرو کامل خود از جمله کریمه را حفظ میکرد.ا

علیرغم استفاده مداوم از کلمه " تحریک نشده "، جنگ فعلی در واقع توسط ایالات متحده و ناتو تحریک شده است. این نه تنها اصول یک کشور دموکراتیک را تحقیر می کند، بلکه با روح و روان مردم آمریکا نیز در تضاد است. واشنگتن متعهد شده است که تا هر زمانی که طول بکشد از دموکراسی در اوکراین، که البته هیچ دموکراسی در اوکراین وجود ندارد، محافظت کند؛ و البته روسیه قصد ندارد به هیچ کشور دیگری حمله کند. مانند هر کشور دیگری، این کشور می خواهد منافع امنیتی خود را جدی بگیرد. در این مورد خاص، اصرار بر این که تعهدی که به گورباچف داده شده بود، که «عدم گسترش ناتو یک اینچ به طرف شرق» بود، مورد احترام قرار گیرد.ا

یک تماس تلفنی بایدن با پوتین قبل از بیست و چهار فوریه سال ۲۰۲۲، با تعهد به بیطرفی در اکراین، تضمین می کرد که جنگی در کار نخواهد بود. نگرانی‌های امنیتیِ دیگرِ روسیه می‌توانست در یک فضای کاری آرام مورد مذاکره قرار گیرد.ا

بدیهی است و هیچ کس این واقعیت را پنهان نمی کند که غرب دسته جمعی تحت رهبری فعلی ایالات متحده می خواهد بدون جنگ مستقیم، بلکه با استفاده از اوکراینی ها به عنوان خوراک توپ، شکستی استراتژیک به روسیه تحمیل کند. توضیح اینکه چگونه همه اینها با ارزشهای غربی، یا به عبارتی کُلّی‌تر یهودی-مسیحی مطابقت دارد، دشوار است. علاوه بر این، طبق دکترین نظامی روسیه، در صورت نزدیک شدن به چنین شکستی، مسکو از سلاح هسته ای استفاده خواهد کرد.ا

صادقانه بگویم، من ذاتاً در این مورد خوش بین هستم. من به اجتناب از آنچه سناتور سام نان، وزیر دفاع سابق ویلیام پری، همراه با بسیاری دیگر از کارشناسان برجسته آمریکایی، از روند «خوابگردی به سمت فاجعه هسته ای» می کنند، امید چندانی ندارم.ا

همه موارد فوق ممکن است به عنوان "صدایی در سرگشتگی" تلقی شوند، اما من امیدوارم که حداقل چند نفر جدید را به لیست "آدمهای خوب" اضافه کند و این موضوع در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آینده تاثیر گذار باشد.ا

No comments:

Post a Comment