در اینکه جمهوری اسلامی ضایعهای است برای مردمی که بیش از چهار دهه با آن مدارا کردهاند، و همواره در صدد اصلاح آن بر آمدهاند، شکی نیست. ولی رژیم همواره بیش از پیش افول کرده است. نمونهٔ بارز آن روش انتخابات است، که کاندیداها را محدود به تصویب یک عده مُلّای بیسواد میکند، که در نتیجه چنین روسای دولت نالایقی تحویل میدهند. اعتراضات و تظاهرات مردم در سرتاسر کشور به دلیل تجاوزات، حقکُشی، دزدی، نادیده گرفتن کوچکترین نیاز مردم، بیاعتباری، و افول سیاسی-علمی-اجتماعی، همچنان ادامه دارد، و تا انجام تغییرات وسیعی در سطح کشور ادامه خواهد داشت.ا
اخیرا و پس از تظاهرات چشمگیر مردم در مورد حجاب، ایرانیانی که از دست این رژیم به کشورهای خارج پناه آوردهاند، همچنین گروهی در ایران توجه خود را معطوف به رژیم پادشاهی، و شخص رضا پهلوی کردهاند. با توجه به این که جمعیت ایران هم اکنون چند برابر جمعیت زمان انقلاب است، و از آنجائی که از انقلاب ایران بیش از چهار دهه میگذرد، به وضوح اکثریت ایرانیان مقیم ایران کسانی هستند که در انقلاب ایران شرکت نداشتند. همین درصد را احتمالا ایرانیان خارج از ایران تشکیل میدهند. بنابراین، اینکه چرا ایرانیان بیش از چهار دههٔ پیش انقلاب کردند به بوتهٔ فراموشی سپرده شده است. گرچه فیلمها و مدارک بیشماری از انقلاب ایران، و دلایل به ثمر رسیدن این انقلاب موجود است، ولی به نظر میرسد که گروه عظیمی از ایرانیان، بخصوص کسانی که در سایهٔ این رژیم ننگین زندگی میکنند، از دلزدگی مردم از رژیم پادشاهی، و چگونگیِ به مرحله رسیدنِ این انقلاب آگاهی ندارند. کلیپهای بیشماری از کسانی که در انقلاب پنجاه و هفت فعال بودند میرسد، مبنی بر عذر خواهی آنان و پوزش از اشتباهاتی که منجر به انقلاب شد. بنابراین، توضیح آنچه که باعث جنبش مردم و سپس انقلاب شد برای آن گروه که توصیه میکنند که به رژیم سابق برگردیم، لازم میاید.ا
البته
هنوز هم کسانی هستند که از زمانی که جنبشهای سیاسی به خیابانها رسوخ پیدا کردند و تا مرحله انقلاب در سنین جوانی بودند، چه در انقلاب شرکت کرده بودند و یا مانند من سهمی در انقلاب نداشتند، به آن اعتقاد دارند. این اشخاص بخوبی میدانند که از زمانی که اولین اعتراضات در خیابانها و بطور دستجمی و گروهی پدیدار شد، تا زمانی که خمینی به ایران رفت چند ماه بیشتر طول نکشید. این در مقایسه با سایر انقلابات بسیار سریع بود، و واضح است که نیروئی به آن سرعت میبخشید. این نیرو در خارج از ایران و توسط ابرقدرتها اداره میشد.ا
با مطالعهٔ تاریخ ایران به این نتیجه میرسیم که قدرتهای سیاسی در زمان انحطاط رژیمِ حاکم و در حال ریزش به وجود میآیند، و بسته به نگرش بنیانگذار آن به سرعت پیشرفت میکنند، و یا پس از یکی دو نسل سقوط میکنند و رژیمِ دیگری جایگزین آنها میشود. سلسله پهلوی نیز زمانی به وجود آمد که قاجار به سرعت به سوی انحطاط میرفت. البته قدرتهای خارجی نیز در بر انداختن قاجار، و متعاقب آن به برکشیدنِ
اولین پادشاه پهلوی،
نقش شایانی داشتند. این در زمانی بود که اروپا و آمریکا به سرعت در حال پیشرفت، و اختراعات و اکتشافات جدید در این دو قاره در حال نضج گرفتن بودند. همین باعث وابستگی و تکیه رضا شاه به کشورهای اروپائی شد. البته دولت آمریکا با بردهداری و سایر اختلافات نژادی دست و پنجه نرم میکرد، و انسانهای خیر و پاک نهادی، مانند دکتر ساموئل مارتین جردن، در این کشور بودند که به کشورهای دیگر سفر میکردند و به مردم آن کشورها خدمت میکردند. سرزمین آمریکا در بیش از دو قرن و تا سالهای بین دو جنگ جهانی همچنان در حال تغییر بود، و تورم و بیکاری در چهار سال نخست ریاست جمهوری فرنکلین روزولت بیداد میکرد. در آن زمان که تورم در آمریکا در سراشیبی خطرناکی افتاده بود، جان مینارد کینز توانست با سیاستهای اقتصادی نیمه سوسیالیستی از سقوط آن جلوگیری کند و باعث انتخاب مجدد رئیس جمهور شد. دولت آمریکا تا سالهای بین دو جنگ جهانی به آن قدرتی که بتواند به یک نظام امپریالیستی تبدیل شود نرسیده بود، و همواره در حال حل مسائل داخلی خود بود. ولی این کشور پس از جنگ جهانی دوم به ابرقدرت دنیا تبدیل شد، و یکی از نخستین کشورهای تحت نفوذ آن ایران بود. تا آنکه انحطاط قاجاری در زمان دومین پادشاه پهلوی تکرار شد و موجب سقوط او شد. البته آنچه که جایگزین آن شد، و به رژیم آخوندی مشهور
است،
به مراتب پستتر و وحشیتر بوده و هست، و چنین است که عدهای سلسلهٔ پهلوی را به اوج میبرند و در آرزوی چنان رهبری هستند.ا
وابستگی خاندان پهلوی به دولتهای غربی را میتوان به وضوح در وابستگی رضا شاه به دولت آلمان در جنگ جهانی دوم که منجر به عبور آلمانها از ایران برای حمله به شوروی با کشیدن خطوط قطار شد، و سرنگونی او همراه با دول نازی، و پناه بردن پسرش به آمریکا زمانی که مصدق قصد ملی کردن صنعت نفت را داشت و محبوب اکثر ایرانیان شده بود، و بالاخره خروجش از ایران در اوائل انقلاب به دستور کارتر، ملاحظه کرد. آنچه که مصدق برای ایران میخواست ملی کردنِ پر ارزشترین صادرات ایران بود، که تا آن زمان بطور کامل در دست اجنبی بود. این خواست او توسط اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان پشتیبانی میشد. ولی شاه ایران بجای جانبداری از مردم کشورش، از غرب حمایت کرد، و با استخدام اوباشی چون شعبان جعفری بر کودتای آمریکائیِ تی پی ایجکس صحه گذاشت و این جنبش مردمی را فرو نشاند.ا
یکی از بزرگترین خیانتهای گروه رهبری در ایران، تحت سلطه گرفتن کلیهٔ امور اقتصادی و به وجود آوردن یک خاندان هزار فامیل است. به تاریخ ایران که نظری میاندازیم، این خاندان را در هر سلسلهٔ پادشاهی ملاحظه میکنیم. به عنوان مثال، آخرین خاندان پادشاهی ایران همواره آنچنان ثروتی از ایران خارج کرده بود که حتی یک نفر از این گروه مجبور نبوده است که در این چند دهه برای رفع احتیاجات مادی مانند بقیهٔ مردم کار کند. اختلاسها و چاپیدنهای تنها حکومت غیر پادشاهی در ایران، یعنی رژیم اسلامی، که جلوی چشممان است و احتیاجی به یادآوری نیست. بدین ترتیب، سرمایهٔ ملی مردم ایران همواره تاراج شده است و ملتی فقیر و محتاج به جا مانده است. جمعیت ایران که به یٔمن رژیم پلید اسلامی چند برابر شده است، قادر به رفع احتیاجات اولیهٔ خود نیز نیست.ا
در
جائی میخواندم که اگر آمریکا به تلافی سه سرباز آمریکائی که توسط موشکهای ایرانی
کشته شدند به ایران حمله کند، منطقه به آتش کشیده خواهد شد و نخستین اثر آن افزایش
سریع قیمت نفت خواهد بود. در اواخر سالهای چهل شمسی و اوائل سالهای پنجاه، به دلیل
سیاستهای افزایش قیمت نفت توسط اوپک و سایر سازمانهای نفتی، درآمد طبقهٔ متوسط ایران
به طرز چشمگیری قدرت خرید بالاتری یافت. در حقیقت، طبقات متوسط جدیدی در ایران به وجود
آمده بودند که میتوانستند به راحتی به کشورهای خارجی سفر کنند، و پول ایران ارزش
والاتری یافته بود. این افزایش آن چیزی بود که سه دههٔ پیش از آن زنده یاد مصدق در
نظر داشت، و شاه جلوی آنرا گرفته بود. یکی از دلائلی که این افزایش به مرحلهٔ عمل
درآمد، استقلال صنعت نفت در ایران و بیرون راندن خارجیان توسط مصدق بود. کسانی که
این نفت را میخریدند خواهناخواه از این افزایش خرسند نبودند. باید توجه
داشت که هدف شاه در اواخر سلطنتش رساندن مقام اقتصادی و صنعتی ایران به ژاپن، و شاید
بالاتر از آن بود. در این شکی نیست که چنانچه این روند ادامه مییافت، خواست او عملی
میشد. ولی متاسفانه او به این نیندیشیده بود که خود او چند دههٔ پیش، و به دستور غرب،
از این پروژه جلوگیری کرده بود. در آخرین سفرش به آمریکا به عنوان رهبر ایران، تظاهرات
عظیمی توسط ایرانیان خارج از کشور در مقابل کاخ سفید بر علیه شاه برپا شد، و این نقطهٔ
عطفی بود که دولت هشیار کارتر را از ضعف سیاسی او آگاه کرد. اگر اسب چموش رام نمیشود،
تنها راه، زمین زدن اوست.ا
خمینی
که از طرف غرب حمایت میشد، و به اوج بردن او توسط سیاستمداران و اندیشمندان آمریکائی
و اروپائی در عراق و بخصوص در فرانسه را میتوان از ویدئوهای موجود مشاهده کرد، به
راحتی توانست رهبری این انقلاب را به دست بگیرد، و متاسفانه کلیه نیروهای چپ نیز پشت
او سینه زدند. شاه نیز به دستور آمریکا ایران را ترک کرد و به مصر رفت، که البته چون
وجود او باعث دردسر بود او را برای معالجه به آمریکا بردند، و خلاصش کردند. دیکتاتورها
برای آمریکا تاریخ مصرف دارند. تا زمانی که آنها مثمر ثمر هستند، باید به هر نحوی
در جای خود باقی بمانند. ولی گاهی فراموش میکنند که باید راهی را که به نفع کشور
حمایت کننده است، و نه کشور خودشان، ادامه دهند. نمونهٔ آنرا در بسیاری از کشورها
دیدهایم که زمانی که دیکتاتورها منافع ارباب را فراموش میکنند پایان تاریخ مصرفشان
است. آمریکا که از رهبری شاه در اوپک و افزایش چشمگیر قیمت نفت، علاوه بر سخنرانیهای
اخیر او در انجام اموری برای پیشرفت کشورش و تبدیل آن به یک نیروی صنعتی جهانی و بدون
مشورت با آمریکا، به خشم آمده بود، چارهای جز از دور خارج کردن او نداشت. ولی حمله
به ایران و سیاست چند دههٔ اخیر آمریکا در حمله به کشورهای خاورمیانه با وجود شوروی
در آن زمان، برای آمریکا مقدور نبود. یک کودتای دیگر نیز زمان بسیاری میبرد. سفر شاه
به آمریکا و تظاهرات عظیم بر علیه او، راه را برای آمریکا باز کرد. بزرگترین دشمنان
شاه در خود ایران بودند. آنان کسانی بودند که از سیاستهای وابستگی شاه، دیکتاتوری
او، زندانیان سیاسی، و وقایعی از قبیل بیست و هشت مرداد، خسته شده بودند و خواهان
رژیم بهتری بودند. بدین منظور، دولت آمریکا نخست مامورینی به ایران فرستاد که از زندانهای
شاه بازدید به عمل آورند. یکی از این زندانیان سیاسی دکتر مرتضی محیط بود. او که
در آمریکا تحصیل کرده بود به عنوان مترجم بین زندانیان و مامورین انتخاب شد. به گفتهٔ
او، پیش از بازدید مامورین آمریکائی، به دلیل اینکه پدر بزرگ او نیز یک آیتالله بود،
زندانیان مذهبی بعد از ظهرها او را به صرف چای دعوت میکردند. چنان که قبلا گفته شد،
ساواک و دولت برای مذهبیون احترام خاصی قائل بودند، و حتی در زندان نیز آنان نسبت
به دیگران بهتر پذیرائی میشدند. دکتر محیط میگوید که پس از بازدید مامورین خارجی،
ملاها دیگر او را به صرف چای دعوت نکردند و او به دلیل عقاید سوسیالیستیاش برای آنها
نجس شد! پس از مدت کوتاهی نیز از زندان آزاد شدند. آمریکا به خوبی دریافته بود که
بهترین مبارز ضد رژیمی خمینی است، و برای پشتیبانی از او میبایست ارتباط او را با
ملاهای داخل ایران برقرار میکردند. به خاطر بیاوریم که از آن زمان بود که کاستهای
ضد رژیمی دست به دست میگشت، و بسیاری از آنها را سخنرانیهای خمینی تشکیل میدادند.
جنبش سال پنجاه و هفت کاملا توسط آمریکا طرحریزی، و قدم به قدم با موفقیت اجرا میشد.
شاه که خطر را حس میکرد، به این خیال که هنوز هم آمریکا از او پشتیبانی میکند، سفارشات
آمریکا را مو به مو اجرا میکرد، از به زندان انداختن کسانی که سالها به او خدمت کرده
بودند، مانند هیئت وزیران و خود نخست وزیر، تا انتخاب یکی از مخالفین قدیمی به عنوان
نخست وزیر. و همین که از او خواستند که ایران را ترک کند، بدون چون و چرا آنرا پذیرفت.
در این شکی نیست که اگر او به سفارشات آمریکا توجهی نمیکرد، انقلاب پنجاه و هفت هیچگاه
به وقوع نمیپیوست، گرچه حربههای دیگری در آستین دولت کارتر بود.ا
متاسفانه
در آن زمان فقط تعداد محدودی از ایرانیان درک کاملی از اسلام، و مذهب بطور کلی، داشتند
و میدانستند که اینگونه ایدئولوژیها چه ضایعهای میتوانند به بار بیاورند. از آنجائی
که دولت حامی مذهب اسلام بود و آنرا تبلیغ میکرد، مانند مراسم رمضان و تاسوعا و عاشورا،
اکثر ایرانیان حتی اگر از انجام آداب و رسوم مذهبی خودداری میکردند، به آن اعتقاد
داشتند. عکسهای شاه در زیارت قبور امامان و مراسم حج او هر از گاهی در روزنامهها
و مجلات به چاپ میرسیدند. بدین ترتیب مرتب مساجد و تکایا بنا میشدند، و اسلام بطور
کامل توسط رژیم تبلیغ میشد.ا
بدین
ترتیب خمینی توانست به راحتی و با کمک آمریکا از طریق ایادیش، از جمله یزدی و قطبزاده،
ایران را فتح کند. از آنجائی که غارت و کشتار در سر لوحهٔ هر مذهبی، بخصوص اسلام است،
و چون رهبران سایر گروههای سیاسی هم چهرهٔ این مرد لجن آلوده را در ماه دیدند خمینی
امام شد، و امامان بطور تاریخی با قتل و کشتار آغاز میکنند. پس از راندن نیروهای
دیگر از صحنهٔ سیاست با کشتار و زندانی کردن، خمینی تصمیم گرفت که ریشهٔ آنها را بسوزاند،
و کشتار سال شصت و هفت هزاران جوان ایرانی در زندانهای ایران خاتمهای بر نیروهای
چپ و ملی بود. بطور کلی، خدماتی که خمینی، با شعار توخالیِ مرگ بر آمریکا، به سیاستهای
آمریکا در ایران کرد، شاه نمیتوانست بکند. به عنوان مثال، برای برانداختن رژیم صدام
که به نوسازی کشورش پرداخته بود شاه را ترغیب به حمله به عراق میکردند، چرا که در ظُفّار
کمک بزرگی به اهداف آمریکا کرده بود. ولی شاه به جای جنگیدن، به صدام دست دوستی
داد. در نهایت خمینی این جنگ را کرد، و نه تنها نیروی نظامی عراق را درهم شکست، بلکه
او تمام ذخائر نظامی شاه را که بزرگترین مشتری شرکتهای تسلیهاتی آمریکا بود، از بین
برد.ا
شاید
مناسب باشد که در اینجا در مورد ارتش، نیروهای نظامی، جنگ و دفاع از میهن سخنی گفته
شود. بطور کلی جنگ مبارزهٔ بین دو دولت است. ولی کسانی که در جنگها کشته میشوند
مقامات دولتی نیستند، بلکه مردم سادهٔ دو کشور هستند که خود هیچگونه دشمنی با یکدیگر
ندارند، بلکه آلت دست دولتهایشان هستند. کلیهٔ جنگها توسط دولتها برنامهریزی شده
و به منظور برآوردن منافع سیاسی، مانند گسترش جغرافیایی سرزمین و یا تسلط اقتصادی،
آغاز میشوند. سربازانی که برای دولتها میجنگند هیچگونه خصومتی با یکدیگر ندارند،
و این دولتهای خودشان هستند که آنها را به سوی مرگ میفرستند. حربهٔ دولتها برانگیختن
حس میهن پرستی و تبلیغ در دفاع از سرزمین مادری است. مردم هر سرزمینی باید همیشه آگاه
باشند که ارتش و نیروهای نظامی برای ثبات و برقراری کسانی است که حکومت میکنند و
جنگها را برای ادامهٔ حکومت خود به راه میاندازند. گرفتن جان دیگری را با هیچ دلیلی
نمیتوان توجیه کرد. بنابراین، بهترین راه برای همزیستی و زندگی بدون دغدغه، پرهیز
از جنگ است. جوانان باید بدانند که هیچ چیزی در این جهان ارزش کشتار دیگری را ندارد.ا
هم اکنون در مورد رابطه با غرب و آنچه که به آن امپریالیسم گفته میشود، مواضع دولت ایران با منافع ایرانیان همخوانی دارد. ولی آنچه که باعث سرنگونی رژیم ایران میشود در داخل ایران شکل میگیرد، چنانکه در مورد سرنگونی شاه و جنبش مردم، با هدایت سیاستمداران خارجی، در داخل ایران آغاز و در همانجا جنبش شکل گرفت و پیروز شد. تا زمانی که رژیم مردم ایران را در چنین بنبست سیاسی و اقتصادی قرار میدهد، گرچه حدود نیم قرن عمر کرده است، ولی کمکم به سراشیبی سقوط خواهد رفت. چنانکه در ایران انقلاب دیگری پای بگیرد، که احتمال آن کم است چرا که نیروهای سیاسی اخته شدهاند، ایران به ایرانستان تبدیل خواهد شد. نقش تظاهرات مردم در ابراز تنفرشان از مهرههای دولتی بسیار موثّر است و میتواند با تشدید مقاومت و روشنگری رژیم را به عقب نشینی کشانده، که در نتیجه مهرههای آن جذب مردم میشوند. تنها راه عبور از این رژیم فروپاشی مسئولین آن و پیوستنشان به مردم است، که ما تا حدی شاهد آن هستیم که چگونه سردمداران رژیم به انتقاد از حکومت پرداختهاند و رژیم آرام آرام در حال ریزش است. جنبش زنان و مردان ایران در مورد حجاب، نمونهٔ بارزی از قدرت مردم و عقب نشینی رژیم بود. هر گونه تغییری در عوامل رژیم، مانند مرگ خامنهای یا سایر سرکردگان، حرکت مردم را تشدید میبخشد و امکان ظهور مهرههای مردمی افزایش میابد. تبدیل رژیم به یک دولت مردمی زمان خواهد برد، ولی حتمی است.ا
No comments:
Post a Comment