یک سری از جالبترین فیلمهائی که برای تلویزیون و یا سینما ساخته شدهاند در مورد زیستگاه یا طبیعت میباشد. تعدادی از آنها صرفا به زندگی حیوانات میپردازند. اینکه چه حیوانی در چه نقطه از این کرهٔ زمین زندگی میکند و پیدایش و زندگی او چگونه است، بطور مشروح بحث میشود. تعداد دیگری از این فیلمها در مورد گیاهان و آب و هوای مناطق مختلف کرهٔ زمین هستند، و اینکه تغییرات جوّی چگونه در تولید و یا به وجود آمدن، رشد و تکامل، و یا بقای موجودات زنده تاثیر میگذارند. رشتهٔ دیگری از این فیلمها به شکلگیریِ جهان ما میپردازند، و اینکه چگونه و چندین میلیون سال پیش این جهان شکل گرفت و زمان پیدایش موجودات زنده و از بین رفتن یا انقراض نسل تعدادی از آن موجودات در چه زمان و چگونه بوده است.ا
این روزها دانش ما تا به آنجا پیش رفته است که موهومات و خرافات گذشتگان که بصورت اعتقادی، دین، و یا سنّت و کیش و مرام به ما به ارث رسیدهاند دیگر در افکار ما قابل پذیرش نیستند. البته
پارهای از این اعتقادات و باورها به حاکمان در به انقیاد کشیدن مردم کمک میکند. بدین دلیل است که تقریبا کلیهٔ حکام خداباور هستند، و این اعتقاد را به زور پلیس و ارتش به مردم تحت حکومتشان تحکیم میکنند.ا
چنانچه
به کتب و مقالاتی که تا یک قرن پیش منتشر میشدند نظری بیاندازیم، جای پای مذاهب را در آن نوشتهها به روشنی میبینیم. حتّی کسانی که خود را مترقی، روشنفکر، دانشمند، و یا عالم به امور تخصصی و فنآوری معرفی کرده بودند، در نوشتههایشان اگر مذهب را تجلیل نمیکردند، حداقل خدا باوری خود را اذعان میداشتند، که البته یا به دلیل بیسوادی و یا از ترسشان
بود. گرچه در این مورد استثنا همیشه وجود داشت؛ از دمکریتوس گرفته تا انیشتین.ا
بزرگترین
دانشمند اواخر قرن بیستم و اوائل قرن بیست و یکم استفن هاکینگ بود. او اظهار میکرد که اگر شخصی مانند او به علم اعتقاد داشته باشد میداند که قوانین خاصی وجود دارند که همیشه و در هر موردی همواره این قوانین رعایت میشوند. هاکینگ در مورد علت وجودیِ این قوانین اظهار نظرهای دیگران را بازگو میکرد، و عنوان میکرد که به عنوان مثال عدهای میگفتند که این قوانین کار خداست، ولی این نظریه بجای آنکه اثبات خدا باشد در واقع تعریفی از خدا بود. او همچنین اظهار داشت که هر یک از ما آزاد هستیم که به آنچه که میخواهیم باور داشته باشیم، ولی این معقولتر است که عدم وجود او را باور کنیم. در کتابی تحت عنوان نگرهٔ همهچیز- منشأ و سرنوشت جهان، که در سال ۲۰۰۲ عرضه شد، استفن هاکینگ اعلام کرد که هیچ کس جهان را خلق نکرده و هیچ کس سرنوشت ما را هدایت نمیکند. سپس نتیجه گرفت که احتمالا بهشت و زندگی پس از مرگ وجود ندارند.ا
میدانیم
که ما پس از فرگشت، که از موجودات پستتر تکامل یافته و به سطح انسان رسیدیم، زمانی که بصورت موجود پستاندار نحیفی در غارها زندگی میکردیم، قدرت عرض اندام در مقابل موجودات قویتر، مانند دایناسورها، را نداشتیم. به گفتهٔ زیست شناسان، مدت زمانی که دایناسورها در روی زمین فرمانروایی میکردند، از مدتی که ما انسانها جای آنها را گرفتهایم طولانیتر بوده است. حتّی امروزه، موجودات بسیاری در این کرهٔ خاکی زندگی میکنند که هر کدام در موردی از ما انسانها پیشرفتهتر هستند. ولی آنچه که انسانها را اشرف مخلوقات کرده است قدرت تفکر ماست.ا
ما باید بخود ببالیم که توانستهایم کلیهٔ موجودات را تحت سلطهٔ خود قرار دهیم. آنچه که اکنون ما را به عقب میراند، نه موجودات دیگر، بلکه خودمان هستیم! بسیاری از حیوانات صفات نیک ما، از جمله همکاری، عشق، کمک، دوستی، تفاهم، رحم و شفقت، نیکوکاری، و بسیاری صفات دیگر را ندارند. از آنطرف پارهای از آنها فاقد صفات پلید انسانها، مانند خشم، برتریخواهی، تنبلی، دزدی، حسادت، ترور و کشتار، و بسیاری صفات پست دیگر میباشند. باید البته اذعان کرد که مجموعهٔ همین صفاتِ نیک و بد به ما کمک رسانده است که اشرف مخلوقات شویم. ولی رفتار ما انسانها با یکدیگر از طریق جنگ و آدم کشی و ویرانی و انهدام و نیستی میتواند ما را از اشرف مخلوقات بودن پآیین بکشد، و باعث انهدام خود و دُنیایمان شود.ا
شاید
پستترین صفت انسانی برتریخواهی باشد. آنچه که دولتهای پر قدرت و وسیع را به وجود آورده است همین حس برتریخواهی بوده است. گرچه دولت آمریکا پس از جنگ دوم جهانی، و پیش از آن چند دولت اروپائی، و حتّی پیشتر از آن چند دولت آسیایی از جمله ایران، هر کدام برای مدتی قدرت جهانی بودند و یا اکنون هستند، ولی بالا رفتن آنها با پآیین کشیدن دولتهای دیگر به منصهٔ ظهور رسیده است. استفادهٔ ناروا از منابع ملی کشورهای ضعیفتر، به اسارت کشیدن و بیگاری و به برده کشیدن نژادهای دیگر با زور اسلحه و تحقیر نژادی، همه باعث عدم تساوی بین انسانها، ثروت سرشار تعداد محدودی در مقابل فقر ملتی، از همین حس برتری خواهی انسانها سرچشمه میگیرد. این نوع رفتار عموما با نژاد پرستی، چه بطور علنی مانند نازیسم و آپارتاید
و صهیونیزم، و یا بصورت غیر علنی چنانکه اکنون در غرب رواج دارد، خود را نشان میدهد.ا
حیوانات
نیز با همنوع خود میجنگند، ولی جنگ و کشتار آنها از نظر وسعت و مدت و تعداد، قابل مقایسه با جنگهای آدمیان نیست. بعضی حیوانات بر سر طعمه با یکدیگر به نزاع میپردازند. البته بسیاری از حیوانات نه تنها طعمه را با یکدیگر شریک میشوند، بلکه بصورت گروهی و با مشارکت یکدیگر طعمه را از پای در میآورند و آنرا تناول میکنند. حیوانات گیاهخوار البته عموما بطور گروهی به خوردن گیاهان میپردازند. خشونت و جنگ با همنوع، بطور کلی، فقط بین گروهی از حیوانات گوشتخوار رواج دارد. تفاوت دیگری که در دلیل و فلسفهٔ جنگ و نزاع بین انسانها و حیوانات وجود دارد این است که نبرد حیوانات تن به تن است، و معمولاً باعث کشتن یکی از جنگندگان نمیشود، چرا که مغلوب عموما با مشاهدهٔ نیروی غالب صحنهٔ جنگ را ترک میکند، و جنگندهٔ مقابل به قصد کشت او را تعقیب نمیکند. اما انسانها تا زمانی که دشمن کاملا منهدم نشده است دست از جنگ نمیکشند. بدین دلیل جنگ انسانها با برنامهریزی دقیق، و تا تسلیم بیوقفه دشمن ادامه دارد.ا
اکثر موجودات زنده، انسانها و حیوانات و پارهای از گیاهان، به دو جنس نر و ماده تقسیم میشوند. واضح است که تکثیر موجودات به توسط و به دلیل ادغام این دو جنس صورت میگیرد. چنانچه گفته شد، ترقی و تعالی انسانها نسبت به سایر موجودات به دلیل حجم مغز و کیفیت فکری بوده است. ولی در ابتدا آنچه که برتری را تایید میکرد نیروی بدنی و فیزیکی بود. اجداد آدمی، یعنی پستاندارن، زمانی توانستند اظهار وجود کنند که نیروی قویتر از آنها، دایناسورها،
نسلشان برکنده شده بود. بین خود پستاندارن، و سپس انسانها، آنکه از نظر بدنی قویتر بود، جنس نر، در مقام بالاتری قرار داشت. در اکثریت قریب به اتفاق جوامع انسانی مشاهده شده است که زنها به دلیل جثهٔ کوچکتر همیشه در ردهٔ دوم پس از مردها قرار داشتهاند. گرچه با مشارکت مرد و زن فرزندان به وجود میآیند، و کسی که فرزند را برای بیش از نه ماه در بدن خود پرورش میدهد و سپس با درد او را به دنیا میاورد، زن است، ولی عموما و در اکثر جوامع پدر خانواده در تعلیم و تربیت بچهها نقش والاتری را ایفا میکند. تقریبا در کلیهٔ جوامع انسانی فرزند نام خانوادگی را از پدر میگیرد - گرچه از رَحم مادر بیرون آمده است- و در اکثر فرهنگها پدر در مورد آیندهٔ او تصمیم میگیرد، در حالیکه این مادر است که او را شیر میدهد و بزرگ میکند. البته این رسم پدر سالاری فقط در انسانهاست، و در اکثریت قریب به اتفاق حیوانات این مادر است که فرزند را بزرگ میکند و به سن رشد میرساند. مردان بطور کلی از نظر جسمی از زنان قویتر میباشند، و میتوان نتیجه گرفت که دلیل تاریخی احاطهٔ مردان بر خانواده قدرت جسمی آنها میباشد.ا
ما انسانها با طبیعت همکاری نمیکنیم، بلکه هدف ما استفادهٔ هر چه بیشتر، و در نتیجه پایمال کردن طبیعت است. همانطور که گفته شد گرچه طبیعت دورههای بسیاری را طی کرده است، از دورهٔ یخبندان دو و نیم میلیون سال پیش تا گرمایش زمین که هر سال در حال ازدیاد است، انسانها تا کنون جان سالم بدر بردهاند. آنچه که تکنولوژی به واسطهٔ اختراعات و ابداعات بشری به ما ارائه داده است، نوآوریهای بیشمار است که زندگی را راحتتر کرده است و زحمت و کار شاق انسانها را تقلیل داده است. ولی همین تکنولوژی سلاحهای جدید، و بخصوص تسلیحات اتمی را نیز به ارمغان آورده است، که همراه با استثمار طبیعت، ضایعهای برای نسلهای آینده خواهد بود، و این به تنهایی میتواند زیستگاه بشری، یعنی طبیعت را نابود، و در نتیجه نسل انسان را منقرض کند.ا
No comments:
Post a Comment