در طول چند قرن هر ساله صدها مرتد به دلیل آنکه به مذهب کلیسای روم اعتقاد نداشتند توسط آنها زنده زنده سوزانده شده بودند. در همهٔ اعصار و در کلیه نقاط زمین، افراد وحشی، سلاخی برادران همسایه و به بردگی کشیدن زنها و بچههای آنها را روش زندگی خود قرار دادهاند.ا
در بین مردم به ظاهر متمدن و غیر متمدن، ریا، حسادت، کینه توزی، ظلم، انتقام جویی، اغواگری، تجاوز، دزدی، کلاهبرداری، آتش افروزی، دو همسری، زنا، و ظلم و تحقیر فقرا و درماندگان از هر جهت، کم و بیش، و به هر صورتی رایج بوده و هنوز هم هست.ا
قرنهاست که اتحاد و برادری در روزهای یکشنبه، و میهن پرستی در هر روز هفته، تشویق و تبلیغ شدهاند. ولی میهن پرستی بر خلاف جهت برادری و برابری عمل میکند. از طرف دیگر، برابری زن با مرد هرگز توسط هیچ قومی، اعم از باستان یا مدرن، متمدن یا وحشی، پذیرفته نشده است.ا
من خصلتها و منشهای حیوانات به اصطلاح پست را مطالعه کردهام و آنها را در مقابل خصلتها و منشهای انسانها قرار دادهام. البته نتیجهای که از آن گرفتم به نظرم تحقیرآمیز میآید. در واقع، این مرا مجبور میکند که از نظریهٔ داروین، که آنرا عروج انسان از موجودات پایینتر نامیدهاند دست بردارم. به نظرم واضح میآید که آن نظریه باید به نفع نظریهٔ جدیدتر و واقعیتری کنار گذاشته شود ؛ و این نظریه، تبار انسان از حیوانات برتر میباشد. ا
در ادامه باید اضافه کنم که من فقط با حدس و گمان به این نتیجهٔ ناخوشآیند نرسیدهام، بلکه از آنچه معمولاً روش علمی نامیده میشود استفاده کردهام. باید گفت که، من هر قیاس منطقی را که مشاهده کردم تحت آزمایش قرار دادم، و بر اساس نتیجهای که به دست آمد، آنرا قبول یا رد کردم. البته در هر مرحلهٔ این آزمایش، و پیش از آنکه به مرحلهٔ بعدی بپردازم، هر قدم آن را مورد تایید قرار دادم. این آزمایشها در باغهای جانورشناسی لندن انجام شد و پس از ماهها کار طاقتفرسا و خسته کننده نتایج آن بررسی شد.ا
قبل از مشخص کردن هر یک از آزمایشها، میخواهم چند مورد را بیان کنم که باید در اینجا و قبل از ادامهٔ این گفتار به آنها پرداخته شود، که البته این یادداشت به منظور شفافیت در گفتار ضروری است. در این آزمایشها فرضیات زیر مورد نظر بودهاند:ا
ا۱. نخست آن که نژاد بشر از یک گونهٔ متمایز است. تفاوت بین افراد بسیار ناچیز است که البته در رنگ، قامت و اندازه، ظرفیت ذهنی، و چیزهائی مشابه آن است که بسته به موقعیت آب و هوا، محیط زیست و غیرو قابل تغییر است؛ و گرچه یک گونهٔ خاص خود است، ولی نباید آنرا با گونههای دیگر اشتباه گرفت.ا
ا۲. دوم اینکه چهارپایان خانوادهٔ خاص خود را دارند. در هر خانواده تفاوتهائی از نظر رنگ، اندازه، الوّیت غذایی و غیرو وجود دارد؛ اما همه در یک خانواده هستند.ا
ا۳. خانواده های دیگر، از جمله پرندگان، ماهی ها، حشرات، خزندگان و غیره نیز کم و بیش متمایز هستند. همچنین آنها در صفوف منظمی میباشند. در واقع آنها پیوندهائی هستند که حلقهوار همه را از موجودات ارشد در بالا، تا انسان در پایین، به یکدیگر وصل میکنند.ا
برخی از آزمایشات من کاملا نادر بودند. به عنوان نمونه، در جریان مطالعهام به موردی برخوردم که سالها پیش برخی از شکارچیان برای سرگرمی یک ارل انگلیسی و برای تهیه مقداری گوشت تازه، یک شکار گاومیش در دشتهای بزرگ ما را ترتیب داده بودند. این شکار و یا ورزش آنها بسیار جالب بود. به این ترتیب که آنها هفتاد و دو فقره از آن حیوانات بزرگ را کشتند. سپس قسمتی از گوشت یکی از گاومیشها را خوردند و هفتاد و یک فقرهٔ دیگر را رها کردند تا بپوسد. به منظور تعیین تفاوت بین یک ارل انگلیسی و یکنوع مار بزرگ سیلانی مشهور به آناکوندا، ما هفت گوسالهٔ جوان را در قفس یک آناکوندا جای دادیم. خزندهٔ سپاسگزار بلافاصله یکی از آنها را له کرد و قورت داد و سپس در رضایت کامل دراز کشید. پس از آن، او هیچ علاقهای به بقیهٔ گوسالهها نشان نداد و هیچ تمایلی به آزار رساندن به سایر آن طعمهها در او مشاهده نشد. من این آزمایش را با دیگر آناکونداها امتحان کردم. همیشه با همین دستآورد، و این نتیجه به دست آمد که تفاوت بین ارل و آناکوندا این است که ارل ظالم است و آناکوندا نیست، و اینکه ارل به طور ناخواسته چیزی را که هیچ فایدهای از آن متصور نیست نابود میکند، اما آناکوندا به این وحشیگری دست نمیزند. به نظر می رسد که این نمایانگر آن است که آناکوندا از نسل ارل نیست. همچنین به نظر می رسید که ارل از نسل آناکوندا است، ولی در این انتقال ارزشهای بسیاری را از دست داده است.ا
من همیشه آگاه بودم که ملیونرهائی هستند که علاقهٔ شدیدی به افزایش ثروت خود دارند و بیش از آنچه که خرج میکنند ثروت میاندوزند، و از فریب دادن نادانان و بینوایان برای سیر کردن اشتهای بیامان خود هیچ ابائی ندارند. در مورد حیوانات، من با صدها طریقه و ترفند متفاوت به حیوانات وحشی و اهلی فرصت دادم تا ذخایر عظیمی از غذا را جمع آوری کنند، اما هیچ یک از آنها تمایلی به این کار نشان ندادند. سنجابها و زنبورها و برخی پرندگان به انباشته کردن غذا پرداختند، اما زمانی که ذخایر زمستانی را جمعآوری کردند، متوقف شدند و نخواستند که صادقانه و یا با فریبکاری و اغفال به آن اضافه کنند. مورچه برای تقویت شهرت متزلزل خود تظاهر به ذخیره کردن غذا کرد، اما من با توجه به شناختی که از مورچه داشتم، فریب نخوردم. این آزمایشها مرا متقاعد کردند که تفاوتی که بین انسان و حیوانات برتر میباشد این است که: انسانها بخیل و خسیس هستند، ولی حیوانات دارای این صفات نمیباشند.ا
من در خلال آزمایشاتم به این نتیجه نیز رسیدم که انسان تنها موجودی است که هر گونه توهین و بیاحترامی را تحمل میکند، ولی کینهٔ آنها را در دل نگاه میدارد و منتظر میماند تا فرصتی پیش آید که بتواند انتقام بگیرد. این حس انتقامجوئی برای حیوانات برتر ناشناخته است.ا
خروسها حرمسرا دارند، اما این با رضایت همسرانشان است؛ بنابراین این رفتارشان خیانتآمیز نیست. ولی مردان با زور و فشار و شدت عمل، و با قوانین ظالمانهای که جنس دیگر حق هیچگونه دخالتی در آن را ندارد حرمسرا نگاه میدارند. در این مورد انسان جایگاه پستتری از یک خروس را داراست.ا
گربهها از نظر اخلاقی سُست هستند، ولی این سُستی آگاهانه نیست. گرچه انسان در هبوط از گربه این سُستیِ اخلاق را در خود نگاه داشته است، ولی این خصوصیت او آگاهانه است- و این ناآگاهیِ گربه، او را مبرا میکند. بنابراین، گربه از این نظر بیگناه است، ولی انسان نیست.ا
زشتی، ابتذال، فحاشی - اینها بطور کلی در حیطهٔ انسان هستند و از اختراعات انسان میباشند. در میان حیوانات بالاتر اثری از آنها یافت نمیشود. آنها چیزی را پنهان نمی کنند و شرمنده نمیشوند. انسان با ذهن آلوده اش، بدن خود را میپوشاند. مرد و زن آنچنان افکار آلودهای دارند که حتّی در اتاق نشیمن خود باید جلو و پشت بدن خود را با لباس بپوشانند. انسان حیوانی است که میخندد. اما همانطور که آقای داروین اشاره کرد، میمون، و همچنین یک پرندهٔ استرالیایی به نام الاغ نر خندان، نیز میخندند. انسان حیوانی است که گونههایش از خجالت سرخ میشود. او تنها موجودی است که میتواند چنین چهرهای داشته باشد.ا
در سرآغاز این مقاله خواندیم۳ که چند روز پیش، چگونه سه راهب در آتش سوختند و یک نفر پیش از آن به طرز وحشیانهای به قتل رسید. آیا ما جزئیات را جویا میشویم؟ خیر؛ یا اینکه باید به این رضایت دهیم که چنان وحشیگریهائی قابل چاپ نیستند. انسان، زمانی که یک سرخپوست آمریکای شمالی است، چشمان زندانی خود را بیرون میکشد؛ هنگامی که او پادشاهی به نام جان است، با برادرزادهای که مشکل ساز است از آهن داغ استفاده میکند؛ زمانی که در قرون وسطی او یک متعصب مذهبی است که با بدعت گذاران سر و کار دارد، پوست اسیر خود را زنده زنده میکَنَد و نمک بر پشتش می پاشد؛ در دوره ریچارد اول، او تعداد زیادی از خانواده های یهودی را در یک برج حبس میکند و سپس آن برج را به آتش میکشد؛ در زمان کریستف کلمب او خانودهای از یهودیان اسپانیایی را اسیر میکند و، اما این قابل چاپ نیست؛ در روزگار ما در انگلستان مردی را که با یک صندلی مادرش را تا سرحد مرگ را کتک میزد ده شیلینگ جریمه میکنند، و مرد دیگری به دلیل داشتن چهار تخم قرقاول بدون اینکه بتواند به طور رضایتبخشی توضیح دهد که چگونه آنها را به دست آورده است، چهل شیلینگ جریمه میشود. از بین تمام حیوانات، انسان تنها حیوانی است که ظالم است. او تنها کسی است که به منظور لذت بردن، درد را بر انسانهای دیگر تحمیل میکند. حیوانات برتر چنین صفتی ندارند. موش در دست گربه در وحشت است؛ ولی گربهای که با او بازی میکند وحشت موش را درک نمیکند. گربه اعتدال دارد- یک اعتدال غیر انسانی و حیوانی: او فقط موش را میترساند، و شاید تصور میکند که این برای موش هم یک بازی است، در این صورت او را آزار نمیدهد؛ چشمانش را از حدقه در نمیآورد، یا پوستش را نمیکند، و یا تراشه در زیر ناخُنهایش فرو نمیکند؛ این یک صفت انسانی است. وقتی بازی با موش تمام شد، یک غذای ناگهانی از او درست میکند و به عذابش پایان میدهد. انسان حیوانی ظالم است. او در این تمایز یکه و تنهاست.ا
حیوانات برتر با یکدیگر به جنگهای تنبهتن میپردازند، اما هرگز در جنگهای تودهای و سازمان یافته شرکت نمیکنند. انسان تنها حیوانی است که با قساوت وحشیانه، یعنی جنگ سر و کار دارد. او تنها موجودی است که با گروهی متشکل، و با خونسردی و آرامش کامل در جهت کشتار همنوعش گام برمیدارد . او تنها موجودی است که برای کسب دستمزد پلیدی کشتار میکند؛ چنانکه هسینهای آلمانی در زمان انقلاب ما، و یا پرنس جوان ناپلئون در جنگ با زولوها، غریبههائی را که همنوع خودشان بودند و به آنها هیچ ضرری نرسانده بودند و یا هیچ دعوائی با آنها نداشتند، وحشیانه به قتل رساندند.ا
انسان تنها حیوانی است که همنوع درماندهٔ خود را از کشورش میرباید؛ مالک آن شخص میشود و سپس او را دور میاندازد و یا نابودش میکند. انسان در تمام اعصار این کار را کرده است. حتّی یک جریب خاک در این کرهٔ زمین وجود ندارد که در اختیار صاحب واقعی خود باشد، و یا زمانی به زور و خونریزی از مالک آن گرفته نشده باشد.ا
انسان تنها موجودی است که هم برده و هم بردهدار بوده است. او همیشه و به شکلی برده بوده، و همیشه به گونهای دیگران را در زیر یوغ خود نگاه داشته است. در روزگار ما او همیشه به منظور دریافت دستمزد بردهٔ کسی بوده است، و کار آن کس را انجام داده است؛ و این برده بردههای دیگری زیر دست خود داشته است، تا با حقوق ناچیزتری کار او را انجام دهند. حیوانات والاتر تنها موجوداتی هستند که شخصا کار خود را انجام میدهند و از آن طریق زندگی خود را تامین میکنند.ا
انسان تنها موجودی است که وطن پرست است. او خود را در کشور خودش، و زیر پرچم خودش از دیگران متمایز میکند و ملتهای دیگر را مورد تمسخر قرار میدهد؛ و قاتلان یونیفورمپوش زیادی را با هزینههای سنگین تربیت میکند تا تکههایی از کشورهای دیگران را به زور اشغال کنند، و آنها را از گرفتن تکههایی از کشورهای خود باز دارند. و در فواصل بین لشگرکشیها، خون دستهایش را میشوید و با دهانش برای برادری و برابری جهانی انسانها فعالیت میکند.ا
انسانها مذهبی هستند. انسان تنها موجودی است که مذهبی است. او دارای یک دین واقعی و مذاهب بیشماری است. او تنها حیوانی است که همسایهاش را به مانند خودش دوست دارد، ولی اگر مذهب همسایه متفاوت باشد گلویش را میبرد. او در تلاش صادقانه خود برای هموار کردن راه برادرش به سوی خوشبختی و بهشت، گورستانی از کره زمین ساخته است. او در زمان سزارها در این تلاش بود، در زمان محمد در این تلاش بود، در زمان تفتیش عقاید در این تلاش بود، چند قرن در فرانسه در این تلاش بود، در زمان مریم در انگلستان در این تلاش بود، و او از زمانی که برای اولین بار نور را دید در این تلاش بود. بر اساس تلگرافهایی که در بالا به آنها اشاره شد۴ او امروز در کرت در این تلاش است، و فردا در جای دیگری در این تلاش خواهد بود. حیوانات برتر دین ندارند؛ و گفته میشود که سرنوشت حیوانات در آخرت محتوم است. باید پرسید که این چگونه است؟ به نظرم این پیشبینی پرسش برانگیز است.ا
انسان حیوان استدلال کننده است؛ گرچه این ادعایی بیش نیست. به نظر من این ادعا جای بحث و مناقشه دارد. در واقع، آزمایشات من، به من ثابت کردهاند که او موجود بیخِرَدی است. به تاریخچه او، همانطور که در بالا توضیح داده شد، توجه کنید. به نظر من واضح است که او هر چه هست حیوان مُدّلَلی نیست. سوابق او، او را در ردهٔ یک دیوانه قرار میدهند. من فکر میکنم که قوی ترین معیار در برابر هوش او این واقعیت است که با آن سابقهای که او دارد، باید او را در بالاترین رتبهٔ بیرحمی قرار داد؛ در حالیکه بر طبق معیارهای خودش او در پایینترین رتبه قرار دارد.ا
در حقيقت، انسان به طرز درمان ناپذیری نادان است. او در یادگیری چیزهای سادهای که سایر حیوانات به راحتی یاد میگیرند ناتوان است. یکی از آزمایشات من این بود: در عرض یک ساعت به یک گربه و یک سگ یاد دادم که با هم دوست شوند. آنها را در یک قفس گذاشتم. یک ساعت دیگر به آنها یاد دادم که با یک خرگوش دوست شوند. در طول دو روز توانستم یک روباه، یک غاز، یک سنجاب و چند کبوتر به این جمع اضافه کنم. در آخر یک میمون در قفس گذاشتم و آنها در صلح و حتی با محبت با هم زندگی کردند.ا
سپس، در قفس دیگری، یک کاتولیک ایرلندی از تیپریری را محبوس کردم، و همینکه او آرام شد، یک پروتستان اسکاتلندی از آبردین را کنار او جای دادم. پس از مدتی یک ترک از قسطنطنیه؛ یک مسیحی یونانی اهل کرت؛ یک ارمنی؛ یک متدیست از اطراف آرکانزاس؛ یک بودایی از چین؛ یک برهمنی از بنارس و سرانجام، یک سرهنگ ارتش نجات آمریکائی از شهر واپینگ ایالت کنتیکات به آنها اضافه کردم. سپس به مدت دو روز آنها را به حال خود گذاشتم. وقتی برگشتم تا نتایج را یادداشت کنم، در قفس حیوانات عالی همه چیز درست بود، اما در قفس دیگر جز هرج و مرج و تکههای خونین و گوشت و استخوان و عمامه و کلاه و البسهٔ پاره شده نمونه و یا چیز دیگری باقی نمانده بود. این حیوانات استدلالگرا بر سر بعضی جزئیات الهیات و فقهی با یکدیگر اختلاف نظر داشتند و موضوع بحث و استقرأ را به دادگاه عالی کشانده بودند.ا
باید پذیرفت که در عظمت واقعی شخصیت، انسان نمیتواند ادعا کند که حتی به پستترین حیوانات برتر نزدیک میشود. واضح است که او با توجه به قانون طبیعی قادر به نزدیک شدن به آن ارتفاع نیز نیست. او طبق ساختمان و وضع طبیعی مبتلا به نقصی است که باید چنین رویکردی را برای همیشه غیرممکن سازد، زیرا آشکار است که این نقص در او دائمی، زوال ناپذیر، و در نهایت ریشه کن نشدنی است.ا
من این نقص را حس اخلاقی می دانم. او تنها موجودی است که دارای چنین خصوصیتی است ، که البته راز تنزل او نیز هست. این کیفیتی است که او را قادر به انجام اعمال نادرست میکند، و حضور دیگری ندارد. با وجود این حس اخلاقی او برای انجام هر عمل دیگری ناتوان میشود. بدون آن انسان از انجام چنین خطاهائی مبّرا خواهد بود. او به یکباره میتواند به سطح حیوانات برتر برسد.ا
حس اخلاقی تنها دارای یک مقام یا ظرفیت است: توانائی انسان در تکرار اشتباهات، که البته این برای او ارزشی ندارد. به همان اندازه که بیماری برای او بی ارزش است. در واقع، این برای او به بیارزشیِ یک بیماری است. هاری نیز بد است اما به اندازه این بیماری بد نیست. هاری انسان را قادر می سازد تا کاری را انجام دهد که در حالت سالم نمیتواند انجام دهد، مثلا همسایه خود را با نیش سمی بکشد. هیچ کس پس از ابتلا به هاری انسان بهتری نمیشود. این حس اخلاقی انسان را قادر میسازد تا اشتباه کند. او را قادر میسازد تا از هزار طریق اشتباه کند. هاری در مقایسه با حس اخلاقی یک بیماری بیگناه است. پس هیچ کس نمیتواند با داشتن حس اخلاقی تبدیل به شخص بهتری شود. اکنون، آیا متوجه میشویم که نفرین اولیه چه بوده است؟ به وضوح آنچه که در آغاز بود، تحمیل حس اخلاقی بر انسان بود. توانایی تشخیص خوب از بد؛ و با آن، لزوماً، توانائیِ انجام اعمال شیطانی؛ چرا که هیچ عمل شیطانی بدون حضور یک حس آگاهی از آن عمل انجام نخواهد گرفت.ا
و بنابراین من متوجه می شوم که ما از اجداد دور فرود آمدهایم و به انحطاط رفتهایم. مانند یک اتم میکروسکوپی که سرخوش بین دو افق قدرتمند آب سرگردان مانده است؛ از یک حشره به یک حشره، از یک حیوان به حیوان دیگری، و از یک خزنده به یک خزندهٔ دیگر، تا انتهای بزرگراه بیگناهی و ناآلودگی، تا جائی که به آخرین مرحلهٔ توسعه گام گذشتهایم، و خود را اشرف مخلوقات نامیدهایم. و پستتر از ما چیست؟ هیچ، مگر فرانسویان۲.ا
تنها یک مرحله در زیر حس اخلاقی امکان وجود دارد و آن حس غیر اخلاقی است که فرانسویان۲ آنرا در نهاد دارند. مقام انسان از فرشتگان پایینتر است، و در اینجا میتوان مقام او را یافت. درواقع انسان بین فرانسویان۲ و فرشتگان است. به نظر می رسد، و به هر صورت که به آن نگاه کنید انسان یک موجود بسیار ضعیف و بدقلقی است؛ تصور کنید یک نوع موزهٔ بریتانیایی که سرشار است از افراد ضعیف و حقیر. انسان همواره در حال مرمّت خود است. هیچ ماشینی که هر لحظه به تعمیر احتیاج داشته باشد قابل اعتماد نمیباشد. و والای تمام اینها، یعنی آنچه که ما حس اخلاقی نام نهادهایم، ناتوانیهای بیشمار و جزئیتری انباشته شدهاند.ا
هنگامی که حیوانات برتر برای نخستین بار دندان شیری در میآورند درد نمیکشند. انسان ماه ها شکنجه ظالمانه را تحمل میکند، و این در زمانى از زندگى است كه او به سختى قادر به تحمل آن است. به محض اینکه او آنها را بدست آورد، باید دوباره همه آنها را بیرون بکشد، زیرا از همان روز اول بیفایده بودهاند و ارزش از دست دادن یک شب استراحت را نداشتند. مجموعه دوم برای مدتی جواب می دهد، البته با تقویت کردن آنها و با پر کردن داخل دندان با طلا و سایر فلزات. ولی او هیچگاه یک دست دندان قابل اعتماد که بتواند به آن وابسته باشد نخواهد داشت، مگر یک دست دندانهائی که دندانساز برایش میسازد. به این دندانها مصنوعی میگویند، گوئی او قبلا دندان قابل اعتمادِ طبیعی داشته است.ا
در دنیای وحش، به زبان دیگر در طبیعت، حیوانات برتر امراض کمی دارند؛ بیماریهای کم پیامد؛ که مهمترین آن پیری است. ولی انسان از کودکی مانند یک رژیم غذایی با بیماری دست و پنجه نرم میکند. او بطور طبیعی دچار اوریون، سرخک، سیاه سرفه، خناق، ورم لوزه، دیفتری، و مخملک میشود. پس از آن، همانطور که او پیش می رود، زندگی او در هر مرحله با بروز سرماخوردگی؛ سرفه؛ آسم؛ برونشیت؛ خارش؛ وبا؛ سرطان؛ بیماری سل؛ تب زرد؛ تب صفراوی؛ تب های تیفوس؛ تب یونجه؛ تب نوبه؛ هموروئید؛ سرما زدگی؛ التهاب احشاء؛ سوء هاضمه؛ دندان درد؛ گوش درد؛ ناشنوایی؛ لالی؛ کوری؛ آنفولانزا؛ آبله مرغان؛ آبلهٔ گاوی؛ آبلهٔ پوستی؛ درد کبد؛ یبوست؛ اسهال خونی؛ زگیل؛ جوش؛ کورک؛ دمل بزرگ؛ آبسه؛ سرما زدگی؛ میخچه؛ تومورها؛ ناسور یا چرکراه؛ ذاتالریه؛ نرم شدن مغز؛ مالیخولیا و پانزده نوع جنون؛ اسهال خونی؛ یرقان ؛ علاوه بر بیماریهای قلب، استخوان، پوست سطح بدن، پوست سر، طحال، کلیه، اعصاب، مغز، خون؛ سل غدد لنفاوی گردن؛ فلج؛ جذام؛ درد اعصاب؛ تشنج؛ سردرد؛ سیزده نوع روماتیسم؛ چهل و شش نوع نقرس؛ و منبع عظیمی از اختلالات فاحش و غیرقابل چاپ از هر نوع؛ مورد تهدید قرار میگیرد. همچنین؛ اما چرا به ادامهٔ این لیست بپردازیم؟ چنانکه کوچکترین رقمی که در این لیست وجود دارد، به منظور جلوگیری از عملکرد این ماشین وارد بدنش شود، او را کاملا از دید پنهان خواهد ساخت. انسان سبدی از فساد مملو از آفت است که برای حمایت و سرگرمی ارتش انبوهی از باسیلها فراهم شده است؛ ارتشهائی که ماموریتشان از بین بردن و نابودی اوست، و هر ارتشی به جزئیات خاصی از کار مجهز شده است. روند راه انداختن او، آزار و اذیت او، پوساندن او، کشتن او، از اولین نفس شروع می شود و تا آخرین نفس او ادامه دارد؛ و در این پروسه، نه بخششی، نه ترحمی و نه آتش بسی وجود دارد.ا
به طرز کار اعضأ بدن انسان در برخی از جزئیات آن نگاه کنید. لوزه هایش برای چیستا۵؟ آنها هیچ کار ویژهای انجام نمیدهند و هیچ ارزشی ندارند. دلیل وجودیِ آنها نیز مشخص نیست. آنها فقط یک تله هستند. تنها عملی که آنها انجام میدهند تولید ورم لوزه و گلو و امراضی از این قبیل میباشد. و آپاندیس کرم مانند برای چیست؟ این عضو بدن هیچ ارزشی ندارد، و قادر به انجام هیچ خدمتی به بدن نیست. این یک دشمن در کمین است که تنها دلیل وجودی آن این است که منتظر بماند تا هستهٔ انگوری ظاهر شود و از آن به منظور تولید باد فتق استفاده کند. و پستانهای مردها به چه منظوری خلق شدهاند؟ برای تجارت؛ ولی توضیحی برای آن نیست و از بحث ما خارج است، و شاید بتوان گفت که زینتی، یا اشتباهی بیش نیستند. ریشش برای چیست؟ هیچ عملکرد مفیدی را انجام نمی دهد؛ باعث زحمت و ناراحتی و آزار است؛ مردان هیچ سرزمینی از آن راضی نیستند و با تیغ آنرا میتراشند. و چون باعث ناراحتی و آزار است، طبیعت همواره آنرا در مردان بین سنین بلوغ و مرگ تولید میکند. هیچگاه مردی را نمیتوان دید که چانهاش مانند سرش طاس باشد. اما موهایش! این زینت بسیار برازندهٔ اوست، که آرامش میآورد، و بهترین محافظت در برابر برخی بیماری های خطرناک است، و انسان آن را بالاتر از زمرد و یاقوت می داند. و به خاطر این چیزها طبیعت آن را فقط نیمی از زمان باقی میگذارد. از آن طرف، حس بینایی، بویایی، شنوایی، حس درک موضع مکانی، همه در مقایسه با بعضی حیوانات حواس پستتری هستند. یک کُندُر میتواند جسدی را از پنج میلی مشاهده کند؛ ولی انسان حتّی تلسکوپی ندارد که چنان بُردی داشته باشد۵. سگ تازی بویا، میتواند بوئی را که دو روز از آن گذشته حس کند. یک پرندهٔ سینه سرخ، رابین، صدای تونل زدن کرمی را که در زیر زمین است میشنود. یک گربه که در یک سبد گذاشته شده و بیست مایل از خانهاش دورش کردهاند میتواند مجددا به خانه بازگردد، بدون آنکه قبلا از آن مسیر گذشته باشد.ا
گروهی از عملکردهای بدنی بانوان در مقایسه با عملکردهای مشابه در بسیاری از حیوانات برتر، تاسفبار میباشند. در انسان قاعدگی، حاملگی و زایمان اصطلاحاتی هستند که با ترس آمیختهاند. در حیوانات برتر این چیزها حتی ناراحت کننده نیز نمیباشند.ا
به منظور مقایسهٔ سبک و تناسب، به ببر بنگال نظری بیاندازید؛ آن ایدهآل لطف، زیبائی، کمال جسمانی، و شکوه. سپس به این انسان بیچاره نگاه کنید. او با موی مصنوعی، جُمجُمهٔ منحرف، گوش شیپوری، چشمان شیشه مانند، بینی مقوایی، دندانهای چینی، حلق نقرهای، پای چوبی، به نظر موجودی میآید که سر تا پا تعمیر و وصله پینه شده است. اگر او نتواند خرت و پرتهایش را در دنیای بعدی تمدید کند چه شکلی خواهد داشت؟
انسان فقط یک ارشدیت خیره کننده دارد. او در عقل و درایت از حیوانات پیشی میگیرد. در این مورد حیوانات برتر از او عقب میافتند. این جالب و قابل توجه است، که هیچ بهشتی نیز به او پیشنهاد نشده است که بتواند در آنجا از این تنها مزیت فرصت لذت بردن داشته باشد. حتّی زمانی که خود برای خودش بهشتی تصور کرد، هیچگاه در آنجا فرصتی برای لذت بردن از این خرد والا را در نظر نگرفته بود. به نظر این حذف چشمگیر میآید. شاید این یک اعتراف ضمنی باشد که بهشت مخصوص حیوانات برتر است. این یک موضوع قابل تامل است؛ و تفکّری جدی. و این همچنین مملوّ است از اشارهای تلخ؛ و آن اینکه ما آنقدر هم که تصور میکنیم مهم نیستیم.ا
No comments:
Post a Comment