میهن پرستی زمانی است که عشق به مردمِ خود در اولویت قرار
گیرد. ناسیونالیسم، زمانی است که نفرت نسبت به افرادی غیر از مردمِ خود در اولویت
قرار گیرد.ا
شارل
دوگل
چه به آن میهن پرستی گفته شود یا ناسیونالیسم -به معنیِ ملّیتگرایی-، استفاده هر دو کلمه به یک معنی اشارت دارد، با این تفاوت که منظور از میهن پرستی دوست داشتن و احترام گذاردن به یک کشور یا میهن در یک تقسیمبندی سیاسی است، و ناسیونالیزم میتواند به یک منطقهٔ کوچک، یک شهر یا یک ده که دربر گیرندهٔ ملیت خاصی است، اطلاق شود. بر اساس فرهنگ وبستر، ناسیونالیسم عبارت است از: وفاداری و وفاداری به یک ملت؛ به ویژه یک احساس آگاهی ملی که یک ملت را بر کلّیهٔ ملیتهای دیگر برتری میدهد و تأکید نخست بر ترویج فرهنگ و منافع آن در مقابل منافع ملّتها یا گروه های فراملی دیگر دارد. میهن پرستی عبارت است از: عشق به کشور یا فداکاری برای کشور. به عنوان هدف این مقاله، فرض میکنیم که میهن پرستی و ملّیت گرایی معنای کلی و یکسانی از عشق به کشور یا ملت را داشته باشند. پرسش این است که آیا ناسیونالیسم انسان را به سوی، یا به یک روند، نژادپرستی و شوونیسم سوق میدهد، یا اینکه صرفا به منظور استقلال و دمکراسی باید از آن سود جست؟ا
پادشاهان معزول یا تبعید شده از کشور خود، مشتی خاک با خود به همراه میبرند تا وطنشان را به آنها یادآوری کند، و یا در دلتنگی و غمِ از دست دادنِ کشور خود و شکوه و جلالِ از دست رفتهٔشان آنرا آن را استشمام کنند! بدیهی است که این ناسیونالیسم نیست، بلکه حماقت یا فریب است. دلیل اینکه این عمل عوامفریب و یا مذبوهانه به نظر میآید این است که احتمالاً بوی زمین بسته به ترکیبات شیمیایی آن و اینکه از زمین یک شهر یا حومه شهر یا روستا گرفته میشود، متفاوت است! در عوض، شخص معزول و یا تبعیدی میتواند یک سنگ یا یک صنعت دستی که منحصر به جامعه محبوبش است را با خود حمل کند.ا
پادشاهان معزول یا تبعید شده از کشور خود، مشتی خاک با خود به همراه میبرند تا وطنشان را به آنها یادآوری کند، و یا در دلتنگی و غمِ از دست دادنِ کشور خود و شکوه و جلالِ از دست رفتهٔشان آنرا آن را استشمام کنند! بدیهی است که این ناسیونالیسم نیست، بلکه حماقت یا فریب است. دلیل اینکه این عمل عوامفریب و یا مذبوهانه به نظر میآید این است که احتمالاً بوی زمین بسته به ترکیبات شیمیایی آن و اینکه از زمین یک شهر یا حومه شهر یا روستا گرفته میشود، متفاوت است! در عوض، شخص معزول و یا تبعیدی میتواند یک سنگ یا یک صنعت دستی که منحصر به جامعه محبوبش است را با خود حمل کند.ا
بطور عموم، نژاد، زبان، رسم، سنت، آب و هوا و طبیعت در هر گوشه از این دیار خاکی متفاوت هستند. در نقاط مختلف هر کشوری به احتمال زیاد آب و هوای متفاوتی نیز وجود دارد، و یک کشور ممکن است تغییرات جوی متنوعی در مناطق مختلف داشته باشد. طبیعت نیز ممکن است در بخشهائی از یک کشور منحصر به آن بخش باشد، در حالی که مردم کم و بیش به راحتی با محیط سازگار می شوند. زبان و ظاهر و لباس یا مد نیز ممکن است متفاوت باشد، اما در یک جامعه چندفرهنگی یا چندملیتی و در یک مرز می توان انواع زبان ها و آداب و رسوم و نژادها را مشاهده کرد.ا
در ایران، بچهها پیش از آنکه به مدرسه بروند نام خیابانها را فرا میگیرند، از جمله خیابانهائی که به افتخار برخی از شاعران نامگذاری شده بودند، مانند سعدی، حافظ و خیام. گرچه رژیم ارتجأع اسلامی نام چند خیابان را تغییر داده و به نام مردگان عرب نامگذاری کردهاند. در ایالات متحده، در بسیاری مناطق نام روسای جمهور برای خیابان ها انتخاب میشود، مانند لینکلن، واشنگتن و جفرسون. این نامها نشانهٔ یک جنبه از فرهنگ میباشند که نمایانگر بافت جامعه است، چه اسامی شاعران مانند ایران انتخاب شود و چه اسامی روسای جمهور مانند آمریکا. این نشان می دهد که مردمِ چنین جامعهای برای چه چیزی بیشتر ارزش قائل هستند، در این مورد سیاستمداران یا هنرمندانشان. آنچه که ایده چگونگی نام گذاری خیابانها یا نحوه ساخت سازه هایی مانند خیابانها و ساختمانها و پارکها را تعیین میکند، از فرهنگ یک جامعه نشات میگیرد. کسی که بیشتر دوران بزرگسالی را در خارج از کشور زندگی کرده است، چنانچه اطرافش با افرادی که نماینده کشور قبلی هستند و به زبان مادری یکسان صحبت می کنند احاطه شده باشد، ممکن است هنوز نسبت به کشور خود حالت نوستالژیکی و دلتنگی نشان دهد.ا
آن شخص که سالها از موطنش دور بوده و در کشور دیگری زندگی کرده است، زمانی که به موطن اصلی خود باز میگردد متوجه میشود که آن نوستالژی رؤیایی بیش نبوده است. احساس دلتنگی شخصی که به مکانی که در آن رشد یافته بود قدم میگذارد این است که جامعه ای که بازدید می شود هیچ شباهتی به جامعه ای ندارد که آن شخص روزی ترک کرده بود. فرد با آن جامعه احساس بیگانگی می کند و نمی تواند صبر کند تا به وطن پذیرفته شده برگردد. پس ناسیونالیسم و عشق به کشور چه شد؟ ناسیونالیسم خاک یا ساختمان یا طبیعت یا آسمان یا مردم نیست. ناسیونالیسم نقطه اوج آنهاست که با آداب و رسوم، تاریخ، فرهنگ و هر چیزی که افراد یک جامعه را به هم پیوند می دهد، آغشته میشود.ا
همانطور که فرهنگ دائماً در حال تکامل است، کل کشور نیز تغییر می کند و بالعکس. مردم نیز همراه با فرهنگ تکامل می یابند و در نتیجه «ملیتی» وجود ندارد که پس از چندین سال خروج بتوان به آن بازگشت، زیرا آن ملیت پیوسته همراه با دانش و نگرش و جاه طلبی مردم شکل می گیرد و پیشرفت می کند. برخی از مهاجران برای حفظ فرهنگ خود به حفظ رسوم و سنن معتقدند و برخی در این امر بسیار کوشا میباشند من خانوادههای ایرانی را میشناسم که دو یا سه دهه در خارج از کشور زندگی کردهاند، بدون اینکه چیزی از فرهنگ کشور خود بدانند.ا
برای آنها فرهنگ آمریکایی هالیوود، فوتبال، بیسبال و همبرگر است! این در مورد برخی از مهاجران به کانادا، آلمان، انگلیس، استرالیا یا حتی ترکیه و دبی نیز صادق است. آخر هفته گذشته، با یکی از دوستانم در مورد ایالات متحده در دوران رکود بزرگ و شباهت آن به بحران مالی امروز صحبت می کردم. دوستم حقایقی را در مورد کار و بار جدید یا معاملهٔ نو، " نیو دیل"، که تغییر اقتصادی جدیدی بود که فرنکلین روزولت یا اف دی آر بنا نهاد، بیان کرد. شخص سومی که به مکالمهٔ ما گوش میداد پرسید که راجع به چه موضوعی صحبت میکنیم ، چرا که او چیزی در مورد نیودیل یا معاملهٔ جدید نمیدانست. این سوال توسط شخصی با تحصیلات عالی که بیش از سه دهه در ایالات متحده زندگی کرده بود پرسیده شد!ا
من معتقد نیستم که لازم باشد کسی نام همه رؤسای جمهور کشوری را که در آن زندگی می کند به خاطر بسپارد، چرا که برخی از اطلاعات تاریخی فقط یک دانش عمومی میباشند. دانستن حقایق مهم در مورد کشوری که فرد در آن زندگی می کند کمک میکند تا آن شخص بخشی از آن جامعه شود. برخی از مردم آگاهانه تصمیم میگیرند که بخشی از فرهنگ سرزمین پذیرفتهشده نباشند، از ترس اینکه هویت ملی خود را از دست بدهند. این افراد وقتی به وطن خود بازگردند تعجب خواهند کرد زمانی که متوجه می شوند که نه تنها هرگز بخشی از فرهنگ کشور پذیرفته شده نشده اند، بلکه ارتباط خود را با فرهنگ کشور قدیمی نیز از دست داده اند. آنها فرهنگی را بر پشت خود حمل کرده اند که منسوخ شده و دیگر وجود ندارد.ا
در هر کشوری انقلابات یا اصلاحات توسط کسانی که آیندهنگر میباشند، چه ناسیونالیست و یا تابع نماد فکری دیگر، آغاز میشوند. ناسیونالیسم ایدئولوژی اصلی جنگ استقلال در ایالات متحده بود. با شروع جنگ استقلال در ایالات متحده، حس ملی گرایی برای استقلال تبلیغ شد. کتاب عقل سلیم نوشتهٔ تام پین که بیست و پنج بار منتشر شده است، با ایجاد شور و حرارت ناسیونالیستی، تأثیر زیادی در اعلام استقلال چهارم ژوئیه هزار و هفتصد و هفتاد و شش و مبارزه برای استقلال از انگلیس داشت.ا
در ایران، بچهها پیش از آنکه به مدرسه بروند نام خیابانها را فرا میگیرند، از جمله خیابانهائی که به افتخار برخی از شاعران نامگذاری شده بودند، مانند سعدی، حافظ و خیام. گرچه رژیم ارتجأع اسلامی نام چند خیابان را تغییر داده و به نام مردگان عرب نامگذاری کردهاند. در ایالات متحده، در بسیاری مناطق نام روسای جمهور برای خیابان ها انتخاب میشود، مانند لینکلن، واشنگتن و جفرسون. این نامها نشانهٔ یک جنبه از فرهنگ میباشند که نمایانگر بافت جامعه است، چه اسامی شاعران مانند ایران انتخاب شود و چه اسامی روسای جمهور مانند آمریکا. این نشان می دهد که مردمِ چنین جامعهای برای چه چیزی بیشتر ارزش قائل هستند، در این مورد سیاستمداران یا هنرمندانشان. آنچه که ایده چگونگی نام گذاری خیابانها یا نحوه ساخت سازه هایی مانند خیابانها و ساختمانها و پارکها را تعیین میکند، از فرهنگ یک جامعه نشات میگیرد. کسی که بیشتر دوران بزرگسالی را در خارج از کشور زندگی کرده است، چنانچه اطرافش با افرادی که نماینده کشور قبلی هستند و به زبان مادری یکسان صحبت می کنند احاطه شده باشد، ممکن است هنوز نسبت به کشور خود حالت نوستالژیکی و دلتنگی نشان دهد.ا
آن شخص که سالها از موطنش دور بوده و در کشور دیگری زندگی کرده است، زمانی که به موطن اصلی خود باز میگردد متوجه میشود که آن نوستالژی رؤیایی بیش نبوده است. احساس دلتنگی شخصی که به مکانی که در آن رشد یافته بود قدم میگذارد این است که جامعه ای که بازدید می شود هیچ شباهتی به جامعه ای ندارد که آن شخص روزی ترک کرده بود. فرد با آن جامعه احساس بیگانگی می کند و نمی تواند صبر کند تا به وطن پذیرفته شده برگردد. پس ناسیونالیسم و عشق به کشور چه شد؟ ناسیونالیسم خاک یا ساختمان یا طبیعت یا آسمان یا مردم نیست. ناسیونالیسم نقطه اوج آنهاست که با آداب و رسوم، تاریخ، فرهنگ و هر چیزی که افراد یک جامعه را به هم پیوند می دهد، آغشته میشود.ا
همانطور که فرهنگ دائماً در حال تکامل است، کل کشور نیز تغییر می کند و بالعکس. مردم نیز همراه با فرهنگ تکامل می یابند و در نتیجه «ملیتی» وجود ندارد که پس از چندین سال خروج بتوان به آن بازگشت، زیرا آن ملیت پیوسته همراه با دانش و نگرش و جاه طلبی مردم شکل می گیرد و پیشرفت می کند. برخی از مهاجران برای حفظ فرهنگ خود به حفظ رسوم و سنن معتقدند و برخی در این امر بسیار کوشا میباشند من خانوادههای ایرانی را میشناسم که دو یا سه دهه در خارج از کشور زندگی کردهاند، بدون اینکه چیزی از فرهنگ کشور خود بدانند.ا
برای آنها فرهنگ آمریکایی هالیوود، فوتبال، بیسبال و همبرگر است! این در مورد برخی از مهاجران به کانادا، آلمان، انگلیس، استرالیا یا حتی ترکیه و دبی نیز صادق است. آخر هفته گذشته، با یکی از دوستانم در مورد ایالات متحده در دوران رکود بزرگ و شباهت آن به بحران مالی امروز صحبت می کردم. دوستم حقایقی را در مورد کار و بار جدید یا معاملهٔ نو، " نیو دیل"، که تغییر اقتصادی جدیدی بود که فرنکلین روزولت یا اف دی آر بنا نهاد، بیان کرد. شخص سومی که به مکالمهٔ ما گوش میداد پرسید که راجع به چه موضوعی صحبت میکنیم ، چرا که او چیزی در مورد نیودیل یا معاملهٔ جدید نمیدانست. این سوال توسط شخصی با تحصیلات عالی که بیش از سه دهه در ایالات متحده زندگی کرده بود پرسیده شد!ا
من معتقد نیستم که لازم باشد کسی نام همه رؤسای جمهور کشوری را که در آن زندگی می کند به خاطر بسپارد، چرا که برخی از اطلاعات تاریخی فقط یک دانش عمومی میباشند. دانستن حقایق مهم در مورد کشوری که فرد در آن زندگی می کند کمک میکند تا آن شخص بخشی از آن جامعه شود. برخی از مردم آگاهانه تصمیم میگیرند که بخشی از فرهنگ سرزمین پذیرفتهشده نباشند، از ترس اینکه هویت ملی خود را از دست بدهند. این افراد وقتی به وطن خود بازگردند تعجب خواهند کرد زمانی که متوجه می شوند که نه تنها هرگز بخشی از فرهنگ کشور پذیرفته شده نشده اند، بلکه ارتباط خود را با فرهنگ کشور قدیمی نیز از دست داده اند. آنها فرهنگی را بر پشت خود حمل کرده اند که منسوخ شده و دیگر وجود ندارد.ا
در هر کشوری انقلابات یا اصلاحات توسط کسانی که آیندهنگر میباشند، چه ناسیونالیست و یا تابع نماد فکری دیگر، آغاز میشوند. ناسیونالیسم ایدئولوژی اصلی جنگ استقلال در ایالات متحده بود. با شروع جنگ استقلال در ایالات متحده، حس ملی گرایی برای استقلال تبلیغ شد. کتاب عقل سلیم نوشتهٔ تام پین که بیست و پنج بار منتشر شده است، با ایجاد شور و حرارت ناسیونالیستی، تأثیر زیادی در اعلام استقلال چهارم ژوئیه هزار و هفتصد و هفتاد و شش و مبارزه برای استقلال از انگلیس داشت.ا
در کشور خودمان ایران، جبهه ملی چنان در اوج حمایت شدید بود که شاه را مجبور کرد که رهبر این حزب، یعنی مصدق را به عنوان نخست وزیر معرفی کند. هدف مصدق ملی کردن نفت ایران با مخالفت با شیر پیر و در حال مرگ آن زمان، بریتانیای کبیر بود، و در تعقیب این جنگ نابرابر از دشمن کارکشته شکست خورد. با این حال، او از ناسیونالیسم به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده کرد و قبل از طرح مخفیانه بریتانیا، که توسط ایالات متحده در قالب کودتا انجام و منجر به مرگ سیاسی او شد، مصدق به دستاوردهای عظیمی دست یافت. از سوی دیگر، ناسیونالیسم بهترین ابزار برای جنگ افروزان است. به منظور ایجاد فضایی که در آن نژاد یا مذهب یا گروهی از افکار مورد حمله قرار می گیرد، یک متجاوز میتواند از ناسیونالیسم به عنوان ابزاری قدرتمند استفاده کند.ا
برای حمله به سایر کشورها، به عنوان نمونه افغانستان، عراق، لیبی؛ دولت آمریکا احتیاج به جنگنده داشت. با سُلطهٔ قوی که غرب بر روابط ارتباط جمعی دارد، از ناسیونالیسم برای ایجاد روحیه میهن پرستانه استفاده میکند، در حالی که دشمن را به مادون انسان تقلیل میدهد، که نمونهٔ بارز آن این روزها مقالات روزنامهها -که بطور یکسان خط دولت را تبلیغ میکنند، چرا که همهٔ آنها تحت اختیار تعداد انگشت شماری میلیونر وابسته به دولت هستند- بر علیه روسیه و پوتین است. همچنین تحریک نژادپرستی علیه افرادی که مورد حمله قرار میگیرند، و در صورت لزوم برخی تبعیض جنسیتی، نیز همواره مفید است.ا
نژادپرستی، ناسیونالیسم، جنسیت گرایی، و همه این گونه ایدههای متفاوت و تفرقه افکن، فضای خاصی را ایجاد میکنند که منجر به تبعیض و جدایی میشود. بر اساس نظریهٔ "تفرقه بینداز و حکومت کن"، تسلط بر ملتی که از هم پاشیده است، آسانتر است. یکی از بنیانگذاران ایالات متحده و دستیار جورج واشنگتن و اولین وزیر خزانه داری، الکساندر همیلتون نوشت: "همه جوامع خود را به اکثریت و اقلیت تقسیم میکنند. اقلیت ثروتمند و خوشزاد هستند، و اکثریت تودهٔ مردم میباشند. میگویند صدای مردم صدای خداست؛ و گرچه این بارها گفته شده و کسانی به آن باور دارند، ولی این صحیح نیست. مردم همواره در حال تغییر هستند؛ و به ندرت قضاوت میکنند یا حق را تعیین میکنند. بنابراین به طبقه اول یک سهم دائمی مشخص در دولت بدهید... آیا یک مجمع دموکراتیک که همواره در میان توده مردم میچرخد میتواند به طور پیوسته به دنبال خیر عمومی باشد؟ هیچ چیز جز یک نهاد دائمی نمی تواند بیتدبیریِ دموکراسی را بررسی کند..." این گزیده از کتاب تاریخ مردم ایالات متحده نوشته هاوارد زین گرفته شده است.ا
همیلتون مردم را به دو دسته تقسیم میکند: ثروتمند و خوشزاد (یا خوش متولد)، یعنی کسانی که ثروتمند نیستند و خوب به دنیا آمدهاند، که با توجه به اینکه خودش خارج از ازدواج به دنیا آمده بود، این گفتهٔ او عجیب به نظر میرسد! اساساً او مردم را بر اساس ثروت و ژن آنها به این دو طبقه تقسیم می کند، و در عین حال به اقلیت ثروتمند قدرت میدهد تا برای بقیه مردم تصمیم بگیرند. در هر جامعهای یک زیرجامعه وجود دارد که هر ایدهٔ ناسیونالیستی را بطور متفاوت تعریف میکند.ا
ناسیونالیسم برای طبقه اول جامعهای است که در آن میتوانند شهرت، قدرت و پاداش های مالی دریافت کنند. در خارج از آن جامعه ممکن است افراد همه موارد فوق را نداشته باشند. برای طبقه دوم، ناسیونالیسم تعهد به جامعهای است که در آن می توان افرادی را پیدا کرد که آنها را میشناسد و میتواند به آنها خدمت کند. طبقه دوم که اکثریت جامعه را تشکیل میدهد، بسته به جایی که میتوانند شغل پیدا کنند، قادرند به راحتی ملیت خود را تغییر دهند. به همین دلیل است که مهاجرت معمولاً توسط افراد محروم یا از رده پایین اقتصادی به سطح بالاتر انجام میشود. این هیچ ربطی به اعمال دموکراسی، که عموما از آن سخن میرود، ندارد.ا
به کوتاه سخن، میهن پرستی عشق به آب و خاک، به دلیل خاطرات شخصی از محیط اطراف، و مردمی است که شخص بطور روزمره با آنان در تماس است. از طرف دیگر، ناسیونالیزم یا ملّیت گرایی میتواند در حد میهن پرستی باقی بماند، و یا یک ایدهٔ شووینیستی در بر داشته باشد. در نظر داشتن این تفاوت هر آینه ضروری است.ا
برای حمله به سایر کشورها، به عنوان نمونه افغانستان، عراق، لیبی؛ دولت آمریکا احتیاج به جنگنده داشت. با سُلطهٔ قوی که غرب بر روابط ارتباط جمعی دارد، از ناسیونالیسم برای ایجاد روحیه میهن پرستانه استفاده میکند، در حالی که دشمن را به مادون انسان تقلیل میدهد، که نمونهٔ بارز آن این روزها مقالات روزنامهها -که بطور یکسان خط دولت را تبلیغ میکنند، چرا که همهٔ آنها تحت اختیار تعداد انگشت شماری میلیونر وابسته به دولت هستند- بر علیه روسیه و پوتین است. همچنین تحریک نژادپرستی علیه افرادی که مورد حمله قرار میگیرند، و در صورت لزوم برخی تبعیض جنسیتی، نیز همواره مفید است.ا
نژادپرستی، ناسیونالیسم، جنسیت گرایی، و همه این گونه ایدههای متفاوت و تفرقه افکن، فضای خاصی را ایجاد میکنند که منجر به تبعیض و جدایی میشود. بر اساس نظریهٔ "تفرقه بینداز و حکومت کن"، تسلط بر ملتی که از هم پاشیده است، آسانتر است. یکی از بنیانگذاران ایالات متحده و دستیار جورج واشنگتن و اولین وزیر خزانه داری، الکساندر همیلتون نوشت: "همه جوامع خود را به اکثریت و اقلیت تقسیم میکنند. اقلیت ثروتمند و خوشزاد هستند، و اکثریت تودهٔ مردم میباشند. میگویند صدای مردم صدای خداست؛ و گرچه این بارها گفته شده و کسانی به آن باور دارند، ولی این صحیح نیست. مردم همواره در حال تغییر هستند؛ و به ندرت قضاوت میکنند یا حق را تعیین میکنند. بنابراین به طبقه اول یک سهم دائمی مشخص در دولت بدهید... آیا یک مجمع دموکراتیک که همواره در میان توده مردم میچرخد میتواند به طور پیوسته به دنبال خیر عمومی باشد؟ هیچ چیز جز یک نهاد دائمی نمی تواند بیتدبیریِ دموکراسی را بررسی کند..." این گزیده از کتاب تاریخ مردم ایالات متحده نوشته هاوارد زین گرفته شده است.ا
همیلتون مردم را به دو دسته تقسیم میکند: ثروتمند و خوشزاد (یا خوش متولد)، یعنی کسانی که ثروتمند نیستند و خوب به دنیا آمدهاند، که با توجه به اینکه خودش خارج از ازدواج به دنیا آمده بود، این گفتهٔ او عجیب به نظر میرسد! اساساً او مردم را بر اساس ثروت و ژن آنها به این دو طبقه تقسیم می کند، و در عین حال به اقلیت ثروتمند قدرت میدهد تا برای بقیه مردم تصمیم بگیرند. در هر جامعهای یک زیرجامعه وجود دارد که هر ایدهٔ ناسیونالیستی را بطور متفاوت تعریف میکند.ا
ناسیونالیسم برای طبقه اول جامعهای است که در آن میتوانند شهرت، قدرت و پاداش های مالی دریافت کنند. در خارج از آن جامعه ممکن است افراد همه موارد فوق را نداشته باشند. برای طبقه دوم، ناسیونالیسم تعهد به جامعهای است که در آن می توان افرادی را پیدا کرد که آنها را میشناسد و میتواند به آنها خدمت کند. طبقه دوم که اکثریت جامعه را تشکیل میدهد، بسته به جایی که میتوانند شغل پیدا کنند، قادرند به راحتی ملیت خود را تغییر دهند. به همین دلیل است که مهاجرت معمولاً توسط افراد محروم یا از رده پایین اقتصادی به سطح بالاتر انجام میشود. این هیچ ربطی به اعمال دموکراسی، که عموما از آن سخن میرود، ندارد.ا
به کوتاه سخن، میهن پرستی عشق به آب و خاک، به دلیل خاطرات شخصی از محیط اطراف، و مردمی است که شخص بطور روزمره با آنان در تماس است. از طرف دیگر، ناسیونالیزم یا ملّیت گرایی میتواند در حد میهن پرستی باقی بماند، و یا یک ایدهٔ شووینیستی در بر داشته باشد. در نظر داشتن این تفاوت هر آینه ضروری است.ا
No comments:
Post a Comment