کسانی که مانند من زمان شاه، و بخصوص چهل و پنج سال پیش را که انقلاب شد، به عنوان یک فرد بالغ و آگاه بخاطر میآورند، میدانند که چگونه جنبشی در ایران به وجود آمد که نه تنها ایران را دگرگون ساخت، بلکه بر سیاستهای بسیاری از ملل جهان تاثیر گذاشت. کشور ایران در جهتی گام بر میداشت که میتوانست با یک انقلاب صنعتی و با توجه به ذخایر زیرزمینی هنگفتی که داشت، به یکی از ملل پیشرفتهٔ جهان تبدیل شود. از آنطرف، انقلابی که در ایران نضج گرفت، چنانکه از طرف آمریکا و عاملین او در ایران هدایت نمیشد، میتوانست بر سایر کشورهای جهان تاثیر چشمگیری نهاده، و تقسیمبندی سیاستهای جهانی را تغییر دهد.ا
در این شکی نیست که چنانچه در ایران انقلابی صورت نمیگرفت و برنامههای شاه بر اساس آنچه که مطلوبش بود پیش میرفت کشور ما از عربستان و ترکیه فعلی نیز پیشرفتهتر میشد. ولی احتمال چنین واقعهای محتمل به نظر نمیرسد. به این دلیل که بیماری لاعلاج شاه مانعی در اجرای برنامههائی که او در نظر داشت به وجود میاورد. ولی از آن مهمتر اینکه او اجازهٔ این را نداشت که ایران را به سوی کشوری پیشرفته سوق دهد، گرچه این آرزویش بود. کشورهائی که زیر سلطهٔ یک امپریالیسم جهانی و یک ابرقدرت تا دندان مسلح مانند آمریکا میباشند، هیچگاه نمیتوانند استقلال خود را به دست بیاورند، مگر آنکه آن ابرقدرت تحلیل برود. ولی در سال پنجاه و هفت، آمریکا در اوج قدرت خود بود و بیش از نیمی از دنیا را اداره میکرد. امروزه قدرت جهانی آمریکا در حال اضمحلال است و این کشور دست و پا میزند که قدرت خود را حفظ کند. چنین تلاشی از نظر تاریخی به جنگ منتهی شده است، که البته با توجه به تسلیحات اتمی بسیاری از کشورها، جنگِ جهانیِ آینده پایان دنیا را رقم خواهد زد؛ که این خود بحث دیگری است. چنانکه جنگی پیش نیاید، ابرقدرت آمریکا جای خود را به قدرت دیگری به نام چین میدهد. ولی در آن روزگار، قسمت عظیمی از دنیا بین دو ابرقدرت آمریکا و شوروی تقسیم شده بود.ا
میگویند مذهب یک عقیدهٔ شخصی است، و این واقعیت دارد. ولی اکثر مردم در مورد مذهب تحقیق نمیکنند و آنرا میپذیرند. ایرانیان، چه شیعه باشند و چه سُّنی، و یا بهائی و زرتشتی و مسیحی و جهود و انزلی، دین خود را از پدرانشان به ارث بردهاند. فقط تعداد بسیار محدودی به دین خود میاندیشند و یا پیرو آن دین میشوند و در مورد آن مطالعه میکنند، و یا به ادیان دیگری میپیوندند. از آن جمله بود احمد کسروی، که چون خود یک آخوند بود، به فضاحت اسلام پی برده بود. در نتیجه عمامهاش را دور انداخت، و چون درد دین داشت، دین جدیدی با عنوان پاکدینان اخترأع کرد.ا
چگونه است که اکثر دولتهای دنیا مذاهب را تشویق میکنند، و حتی به آنها معافیتهای مالیاتی میدهند؟ آیا این به نفع سیستم رهبری یک کشور است که مردم از نظر سیاسی و اجتماعی و مذهبی آگاه باشند، و یا اینکه کورکورانه به عقایدی از این قبیل دل ببندند و دستورات آنها را دنبال کنند؟ چنانکه در بالا گفته شد، تا زمانی که مردم در مورد موضوعی کاووش نمیکنند و حتی از محتویات یک کتاب مذهبی آگاه نیستند، در هدایت آنها به سیستم، نظام، و روشی که دولتها در نظر دارند تسهیل میشود. به این دلیل اکثر دولتهای دنیا مذاهب را تشویق میکنند. تا زمانی که مردم بطور سنّتی مذهبی هستند و در مورد آن مطالعه نمیکنند و دولت مذهب خاصی را به آنها حقنه نمیکند، اعتقاد جامعه به یک ایدئولوژی آسمانی به نفع دولت میباشد. ولی زمانی که دولت پیرو مذهب خاصی است، و آن مذهب را به زور سرنیزه در حلق مردم فرو میکند، و از مردم میخواهد که در مورد آن مذهب مطالعه کنند و اصول آنرا فرا گیرند و از تاریخ آن مذهب آگاهی داشته باشند، در آن زمان مردم هشیار میشوند و درک میکنند که چه کُلاهی سرشان رفته است! امروزه هوشیاری مردم ایران از اسلام چندین برابر دانش مردمی است که در سال پنجاه و هفت انقلاب کردند، گرچه انقلاب آنها به دلیل کمبود اسلام نبود! بدین جهت خمینی خدمتی به آگاهی ایرانیان در مورد اسلام کرد، که شاه و یا هیچ شخص دیگری نمیتوانست اینچنین مردم را از کُنه این ایدئولوژی پلید آگاه کند.ا
پیش از این رژیم اسلامی، اگر کسی طالب مذهب بود قرآن را میخواند و به مسجد میرفت. کارگران ساختمانی که از کار روزانه خسته شده بودند، برای کمی استراحت به محیط خنک مسجد در تابستانها، و یا گرمای لذت بخش آن در زمستانها پناه میبردند. امروزه مردم نه به دلیل احتیاج فکری و داوطلبانه، بلکه بالاجبار و از طرف محل کار خود به مساجد میروند و چارهای ندارند جز اینکه به سخنان سخیف ملاها گوش فرا دهند. در مدارس قرآن تدریس میشود، و پس از خواندن آن به زبان فارسی، دانش آموزان از کُنه این کتاب بیارزش، که شخصیت انسانها را خفیف میکند، و از هر واژهٔ آن خون میچکد، آگاه میشوند. اینها همه به لطف اسلامی کردن انقلاب توسط خمینی و یارانش بود. بدین دلیل است که اکثریت مردم ایران این ایدئولوژی آغشته بخون را، که خروج از آن مرگ است، کاملا درک کردهاند. بنابراین باید خمینی را به دلیل خدمتی که به ایرانیان کرده بود، گرچه ارزش نزدیک به نیم قرن سرخوردگی و واپسگرایی را نداشت، شکر گفت.ا
چنان که گفته شد مذهب یک جریان سنّتی بود و فقط کسانی که در این زمینه تبحر داشتند آنرا به زیر پرسش میبردند. ولی اکنون، همه دلیل وجودی خدا و مذهب را میجویند، و با مرور تاریخی مذهب اسلام از زمان پیدایش، به نقد آن میپردازند. این در نتیجهٔ جنبشی بود که خمینی آنرا آغاز کرد. زمانی که انقلاب پنجاه و هفت در ایران صورت گرفت، جوانان شیعه که اکثریت مردم ایران را تشکیل میدادند، آنچه را که مذهب نام داشت به عنوان یک ارثیهٔ تاریخی شناخته و قبول کرده بودند، و خمینی را به عنوان یک روحانی قابل احترام پذیرفته بودند. کسانی که انقلاب را دزدیدند و دین را به عنوان هدف این انقلاب عنوان کردند، گرچه گروه قلیلی بیش نبودند، ولی اسلحه به دست آنان بود. از آنجائی که مردم درد دین نداشتند، مهملات دینی معمّمینی را که بر انقلاب سوار شده بودند نپذیرفتند و از آنجا خط کشی سیاسی-مذهبی آغاز، و ملایان آنرا با فشنگ و باطوم به جامعه تحمیل کردند. ولی خدمتی که خمینی به ایرانیان کرد، هیچکس دیگر قادر به انجام آن نبود. او این سنّت پذیرفته شده را که مانند یک ارث از یک نسل به نسل دیگر منتقل میشد، به پرسش همگانی گذاشت. با ضربتی که نظام پوسیدهٔ اسلام به جامعهٔ ایران زد، همه به کنکاش پرداختند تا به کُنه این ماجرا پی ببرند، و اسلام از یک اعتقاد به یک ضایعه تبدیل شد.ا
ایران امروز، از یک نظر بیشباهت به ایران اواخر دورهٔ ساسانیان نیست، و آن شباهت مذهب است. یکی از دلائلی که ساسانیان به چنان فترتی رسیده بودند که گروهی عرب توانستند با راهنمائی سلمان آن سلسله را به تباهی و انهدام بکشانند، قدرت بیحد موبدان در امور حکومتی بود. ساسانیان بیش از چهار قرن بر ایران حکومت کردند. پس از خسرو پرویز، در عرض چهار سال، سیزده پادشاه در ایران ظهور کردند، که البته موبدان زرتشتی در این بیثباتی نقش موُثری داشتند. در تواریخ آمده است که ایرانیان در چند سال پایانی این سلسله، یا از ایران میگریختند و یا مذهب خود را تغییر میدادند. چون در ایران امروز تغییر مذهب از اسلام به مذاهب دیگر امکان ندارد، مهاجرت ایرانیان به کشورهای دیگر بخصوص آمریکا، به کوچ مردم در زمان ساسانیان بیشباهت نیست.ا
آخرین پادشاه ایران به زیارت خانه خدا در مکّه رفته بود. او و همسرش هر از گاهی مقبرهٔ جانیانی چون رضا در مشهد و برادرش در شیراز را زیارت میکردند، و در ماههای مذهبی مانند محرم و رمضان تظاهرات مذهبی خود را ادامه میدادند. مذهب همواره برای تحت سلطه نگاه داشتن مردم مفید بوده است، مگر آنکه مردم را وادار به جستجو و کاووش در کُنه مذهب کنند، و این کاری بود که رژیم اسلامی ایران کرد.ا
این پیر متحجر، امام خمینی، انقلاب بیسابقهای را در ایران بنیاد نهاد، و این انقلاب نگرش اکثریت مردم به کُنه مذهب بود، که تبدیل به یک روشنگری تاریخی شد. پیش از او، ایرانیان به اسلام و کلیهٔ مذاهب با احترام خاصی مینگریستند، و هنگام ظهر از صدای اذان با صدای دلکش خواننده لذت میبردند، بدون آنکه مفهوم آنرا درک کنند. پس از انقلاب معنای تکتک آیات قرآن به آنها حقنه شد. ایرانیان هرآینه دریافتند که اسلام چیزی جز به رسمیت شناختن تجاوز به کودکان و شیرخوارگان، همجنسگرایی، قتل قانونی تحت عنوان محاربه، بریدن اندام بدن، مبادرت به جنگ برای دزدی تحت عنوان غنیمت، و اسیر گرفتن به منظور بیگاری کشیدن از اسرا، نیست. گرچه ایرانیان بسیاری جان خود را در این رژیم خونخوار از دست دادند، ولی روشنگری این رژیم را هیچ فیلسوفی نمیتوانست به این وضوح جلوی چشم همگان بگستراند.ا
سلمان رشدی مطالعاتی در مورد اسلام انجام داده است و به مشاهدات جالبی رسیده است. او ادیان بطور کلی، و اسلام را بالاخص، مورد مطالعه قرار داده است که البته چون پاسخی برای این روشنگریهای او نمیتوان پیدا کرد، حکم شرعی امام خمینی بر مرگ او بوده است! به عنوان نمونه آیههائی را از قرآن آورده است که قابل تعمق هستند. در اسلام دروغ بد است اما تقیه خوب است. بکار دیگران نباید دخالت کرد، گرچه امر به معروف پاداش دارد. اقدام به جنگ و یا شکنجه غلط است مگر آنکه جهاد و یا حد شرعی باشد. مثله کردن اندام انسان کار غلطی است بجز قطع دست راست و پای چپ. گرچه همه انسانها برابرند ولی برده با آزاد و زن با مرد برابر نیستند. زنان کشتزار مردان هستند که به هر روشی که میخواهند میتوانند وارد این کشتزار شوند. فاحشگی بد است ولی صیغهٔ مُتعه ایرادی ندارد. تجاوز کار درستی نیست ولی تجاوز به زنی که در جنگ غنیمت گرفته شده باشد هیچ ایرادی ندارد. دزدی نباید کرد مگر آنکه غنیمت باشد. باج نباید گرفت مگر آنکه خمس و ذکات باشد. در قسمت دیگری از این کتاب افشاگرانه سلمان میگوید، اگر شیطان تصمیم بگیرد که انسانها را گمراه کند و به این دلیل کتابی برای آنها بفرستد، هیچگاه در کتابش نمیگوید که او شیطان است، بلکه ادعای خدائی میکند. میگوید خدا پس از نه هزار سال و با فرستادن یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر نتوانست در دنیا آرامش ایجاد کند. بنابر این باید شک کرد که هدف او آرامش در روی زمین باشد!ا
اصولا دلیل وجودیِ شیطان چیست؟ چرا خدا که بزرگترین قدرت است شیطان را آزاد گذاشته که انسانها را منحرف و اغفال کند؟ چرا شیطان برای خدا تره هم خورد نمیکند. این چه خالقی است که اجازه میدهد کسانی را که خودش برای زیستن و بهره بردن از زندگی خلق کرده است اغفال شوند و به گونهای زندگی خود را تباه کنند. در دنیای امروز ما انسانهائی که خالق هستند برای سهولت زندگی با نوآوری محصول جدیدی را کشف میکنند و یا چیزی را به وجود میآورند، و همواره تلاش میکنند که بهترین و کاملترین فرآوردهها را تحویل جامعه دهند. ولی خالق دنیا و انسانها، گرسنگی و درد و مرض و هزاران ضایعهٔ دیگر برای کسانی که خلق کرده و برای زندگی کردن و به زیستن به این جهان آورده است تولید میکند، و آنها را با زجر میکشد، فقط به خاطر یک سیب! پیشنهاد میشود که تاریخ طبری، و یا حداقل خلاصه آن که میتوان آنرا در این وبگاه
دیدگاهی تازه - اندیشه با خرد: تاریخ طبری (bakherad.blogspot.com)
یافت ، مطالعه شود.ا
در این جهان، اکثر موجودات زنده اجبار دارند که برای تنازع بقا، یکدیگر را تناول کنند. علاوه بر انسان و گروهی از حیوانات، بعضی از گیاهان نیز حشره خوار هستند. انسانها و حیوانات با خوردن گیاه و سایر موجودات زنده عمر خود را گسترش میدهند. ولی فقط انسان است که از نظر علمی آنچنان پیشرفتی کرده است که اجازه نمیدهد هیچ موجود دیگری برای ادامهٔ حیات او را تغذیه کند. آیا خالق دیوانهای چنین سیستمی را خلق کرده است، و یا این امر پس از بلیونها سال و در نتیجهٔ یک سلسلهٔ پیدرپیِ آزمون و خطا و با توجه به نظم طبیعی تکامل یافته است؟ به جای یادگیریِ مزخرفات دینی، باید تاریخ تکامل و بهزیستی را آموخت. آنچه انسانها را به سمت پیشرفت، در مقایسه با سایر موجودات، سوق داده است علم است. باید با آموزههای علمی در پیشرفت تکنولوژی سهیم بود، و فرضیات ضد انسانی هر گونه مذهبی را به دور ریخت.ا
No comments:
Post a Comment